کتب فتوایی » فقه برای غرب نشینان
جستجو در:
فصل 1 ـ عبادات هجرت به مغرب زمین و زندگی در بلاد غیر اسلامی ←
→ طرح مؤلف و تمهید
برخی اصطلاحات فقهی
توضیح برخی اصطلاحات فقهی که در پاسخهای حضرت آیت الله العظمی سیستانی ـ دام ظله ـ آمده است:
1ـ احتیاط استحبابی: چیزی که مکلف میتواند آن را به جا نیاورد و ترک کند.
2ـ احتیاط وجوبی: عملی که مکلف خود را میان فعل و ترک آن و مراجعه به مجتهد دیگر مخیر بداند "الأعلم فالأعلم".
3ـ احرام به نذر: احرام برای حج جز از میقات و یا محاذی آن، جایز نیست و اگر شخصی بخواهد قبل از رسیدن به میقات، احرام ببندد، میتواند با خواندن صیغه، نذر شرعی کند مثلاً بگوید: برای خدا بر عهدهء من است که در فلان جا محرم شوم.
بدین ترتیب محرم شدن از چنان جایی جایز میشود اگر چه آنجا، میقات و یا محاذی آن نباشد.
4ـ احوط اولی: احتیاط مستحبی.
5ـ احوط لزومی: احتیاط واجب. و به همین معناست جمله "اشکال دارد" و جمله "جای تأمل است".
6ـ استحاله: تغییر شکل نوعی یک چیز و دگرگونی آن، طوری که عرفاً، چیز اول نباشد. مانند تبدل گوشت به خاکستر.
7ـ استصحاب: معتبر بودن حکم و یا عنوان پیشین پس از شک در آن، مثلاً میدانستیم که زید عادل است. بعداً عملی از او دیدیم اما یقین نداریم آیا آن عمل، موجب فسق او میشود یا نه؟
بنابر این باید او را همچنان عادل بشناسیم و عدالتش را که محرز بود، استصحاب کنیم.
8 ـ استهلاک: ذوب شدن چیزی در چیز دیگر طوری که عین و اثری از چیز اول باقی نماند.
9ـ اطراف شبهه اعلمیّت: گروهی از مجتهدین که میدانیم یکی در میان ایشان، داناتر از بقیه است و اعلم، از آن گروه خارج نیست.
10ـ اطمینان: گمان نیرومندی که احتمال مخالف آن بسیار ضعیف باشد طوری که عقلاً و خردمندان در زندگی خود به آن توجه نمیکنند.
11ـ آلات لهو حرام: ابزار ساخته بشری است که برایِ لهو حرام وضع شده اند.
12ـ تدلیس: ارائه شخص و یا چیزی به غیر آن وضع و صفتی که در واقع هست به قصد ترغیب مشتری و یا بر انگیختن شخصی برای ازدواج با وی.
13ـ تذکیه: راه حلال و پاک گشتن و پوست حیوان است با شرایط معین.
مثلاً تذکیه ماهی، زنده بیرون آوردن شدن آن است از دریا و آب و یا لااقل در داخل تور و ابزار صید مرده باشد نه در بیرون آن و در آب. و همینطور اگر چهار رگ گاو، گوسفند و مرغی را که قابل تذکیه هستند ببرند گوشت و پوست آنها پاک و حلال میشود و حتی اگر حیوان حرام گوشت قابل تذکیه باشد و چهار رگ او قطع شود پاک میگردد هر چند که خوردن گوشت آن حرام است پس تذکیه ماهی، زنده از آب بیرون آوردن آن است و در جز ماهی با بریدن چهار رگ.
14ـ تفصیر در نماز: دو رکعت خواندن نمازهای چهار رکعتی را در سفر، تقصیر میگویند.
15ـ جاهل قاصر: کسی را گویند که در ندانستن حکم معذور است زیرا در فعل و یا ترک چیزی به دلیل و مجتی استناد داشته هر چند که خطای آن آشکار گردیده است.
16ـ جاهل مقصّر: کسی را گویند که در ندانستن حکم معذور نیست مانند کسی که در آموختن مسائل دینی، سستی و اهمال کرده است.
17ـ جاهل به حکم: کسی را گویند که حکم شرعی را میداند اما انطباق آن را با موضوع معینی نمیداند و آن دو قسم است: اول: منشأ جهل گستردگی دامنه موضوع است و آن را شبهه موضوعی گویند مانند کسی که معنای دقیق غنا را نمیداند و لذا در حرمت برخی موضوعات غنایی تردید پیدا میکند. دوم: آنکه حال مصداق خارجی معین را نمیداند مثل این که نمیداند مایع موجود در پیش روی او شراب است یا نه؟ و آن را شبهه مصداقیه نامند.
18ـ جایز است با اشکال: کاری که انجام آن جایز باشد هر چند احتیاط مستحبی ترک آن است.
19ـ جایز است با تأمل: همانند اصطلاح سابق است.
20ـ جرم حایل: ماده ای که در رسیدن آب به پوست بدن و یا هر جسمی مانع شود. 21ـ حرج: تنگنایی، مشقت و زحمت فوق العاده.
22ـ حق اختصاص: حق شخصی نسبت به چیزی که مالیت و یا ملکیت آن را شارع مقدس برای احدی نپذیرفته است.
23ـ دیه: مالی است که باید به فرد جنایت شده، پرداخت شود.
24ـ ردّ مظالم: انفاق بر فقرا به نیابت از سوی کسی که او بر انفاق کننده حق مالی داشته است اما شناسایی او و دفع مال به وی، ممکن نمیباشد و حتی به کسان و وارثان شرعی او هم دسترسی ندارد.
25ـ شبهه مفهومی: ندانستن انطباق عنوانی را بر یک موضوع خارجی بدین سبب که حدود موضوع را نمیدانیم، شبهه مفهومی میگویند. مثل این که ندانیم عنوان غنا بر صدای معینی صدق میکند یا نه؟ زیرا حدود و مفهوم غنا را نمیدانیم.
26ـ شرط و یا تعهد ضمنی: چیزی که در عرف عقلاً و خردمندان در داد و ستدها مندرج است هر چند که تصریح نشود و در واقع معامله بر آن اساس واقع میشود مثل این که قیمت و ارزش کالاها باید به هم نزدیک باشند پس اگر خریدار و یا فروشنده بفهمند که ارزش جنس فروخته و یا خریداری شده خیلی کمتر و یا بیشتر از آن بوده که معامله روی آن انجام یافته است، او می تواتد ادعای غبن کند و معامله را به هم بزند، زیرا چنان چیزی در ارتکاز عقلاً هست که تفاوت مالیتها نباید زیاد باشد.
27ـ شک: تردید و دو دلی در امری که هر دو احتمال یکسان و مورد توجه عقلاً و خردمندان باشد و یکی را بر دیگری ترجیح نباشد.
28ـ شأن همسر: آنچه شایسته یک زن و مناسب با وضع شوهر است و به عکس وضع و شئون شوهر نسبت به همسر.
29ـ صورت نوعیه: مالیت و شکل و وضع هر چیزی که مردم به آن سبب به آن چیز رغبت میکنند و در برابرش بها میدهند.
30ـ ضرر معتد به (قابل توجه): ضرر و زیانی که عقلای بشر به اجتناب از آن، اهتمام میورزند.
31ـ ضرورت بر طرف کننده تکلیف: واقع شدن در تنگنای ضرر و زیان قابل توجه و افتادن در مخمصه ای که عادتاً تحمل پذیر نیست.
32ـ عِدّة: زمانی که یک زن به سبب طلاق و یا مرگ شوهرش و یا در اثر وطی شبهه، باید انتظار بکشد و جایز نیست با دیگری ازدواج کند.
33ـ غساله: آبی که از شیء متنجس پس از شستن و آب کشیدن آن، جدا میشود.
34ـ فتنه نوعی: امری که مردم را نوعاً گرفتار میسازد و در حرام میافکند.
35-ـ فسخ: نقض و به هم زدن معامله و داد وستدی را گویند.
36ـ فی حدّ ذاته: یعنی قطع نظر از عناوین دیگر که چه بسا موجب حکمی مغایر حکم اصلی شود.
37ـ قصد بدلیت و تعویض: کسی بخواهد چیزی را به جای چیز دیگر قرار دهد.
38ـ کافر ذمی: آن کس که ولی امر مسلمین با او عقد ذمه میبندد که امروز وجود خارجی ندارد.
39ـ کافر معاهد: آن کس که با مسلمانان و یا جمعی از ایشان پیمان عدم تعرض میبندد.
40ـ کافر که مال او محترم است: آن کس که نوعی از سوی مسلمانان امان دارد (مستأمن، ذمّی، معاهد).
41ـ لحیان: دو استخوان فک که صورت را در بر گرفته و ریش بر آنها میروید.
42ـ مثقال صیرفی: مقداری از طلا که در بازار، متعارف و شناخته شده است و فروشندگان طلا، اندازه آن را میدانند.
43ـ مجهول المالک: مال و دارایی که صاحب آن شناخته نیست هر چند که از او گم نشده است.
44ـ محاذات میقات: اگر دو خط متقاطع فرض کنیم که زاویه قائمه نود درجه تشکیل دهندو یکی از آن دو خط در مکه و دومی از میقات گذرد وقتی انسان در نقطه تقاطع رو به قبله و مکه مکرمه بایستد او در واقع در محاذات و برابر میقات قرار گرفته است و اعتبار در چنین محاذاتی و برابر میقات قرار گرفته است و اعتبار در چنین محاذاتی، صدق عرفی است و دقت عقلی لازم نمیباشد.
45ـ مشهور: یعنی حکم مزبور، احتیاط وجوبی است.
46ـ ملاک: مصلحت و مفسده ای که احکام بر آن اساس، تشریع شده است.
47ـ موسیقی متناسب با مجالس لهو و لعب: آنچه که مردمان لاابالی در مجالس بزم و عیاشی مینوازند و یا میخوانند.
48ـ نشوز: رعایت نکردن حق دیگری و غالباً میان زوجین و زن و شوهر مطرح میشود.
49ـ نیت قربت مطلق: عملی که با قصد تقرب به خدا به جا آورده میشود بدون تعیین ادا و قضا بودن آن و یا هر خصوصیت دیگر.
50ـ وطی شبهه: اقدام به عمل جنسی و همخوابی با کسی که حلال نیست اما به توهم حلّیّت و بدون تعمّد گناه صورت گرفته باشد و یا وطی به خیال صحت عقدی که در واقع باطل بوده و دارای اثر شرعی نبوده است، واقع گردیده است.
51ـ ولی: کسی که امور طفل صغیر و یا شخص کوتاه فکر و سفیه و یا به طور کلی شئون جامعه ای را مطابق شریعت سرپرستی و اداره میکند.
52ـ واجب میشود با اشکال: به هر حال انجام آن بر مکلف واجب و لازم است. پس فتوای وجوبی است.
53ـ واجب میشود به تأمل: آن نیز فتوای به وجوب شیء است.
54ـ واجب میشود به کفایت: همه باید آن را انجام دهند اما با قیام جمعی از عهده دیگران ساقط میشود ولی اگر همه ترک کنند، سزاوار کیفر شوند.
فصل 1 ـ عبادات هجرت به مغرب زمین و زندگی در بلاد غیر اسلامی ←
→ طرح مؤلف و تمهید
1ـ احتیاط استحبابی: چیزی که مکلف میتواند آن را به جا نیاورد و ترک کند.
2ـ احتیاط وجوبی: عملی که مکلف خود را میان فعل و ترک آن و مراجعه به مجتهد دیگر مخیر بداند "الأعلم فالأعلم".
3ـ احرام به نذر: احرام برای حج جز از میقات و یا محاذی آن، جایز نیست و اگر شخصی بخواهد قبل از رسیدن به میقات، احرام ببندد، میتواند با خواندن صیغه، نذر شرعی کند مثلاً بگوید: برای خدا بر عهدهء من است که در فلان جا محرم شوم.
بدین ترتیب محرم شدن از چنان جایی جایز میشود اگر چه آنجا، میقات و یا محاذی آن نباشد.
4ـ احوط اولی: احتیاط مستحبی.
5ـ احوط لزومی: احتیاط واجب. و به همین معناست جمله "اشکال دارد" و جمله "جای تأمل است".
6ـ استحاله: تغییر شکل نوعی یک چیز و دگرگونی آن، طوری که عرفاً، چیز اول نباشد. مانند تبدل گوشت به خاکستر.
7ـ استصحاب: معتبر بودن حکم و یا عنوان پیشین پس از شک در آن، مثلاً میدانستیم که زید عادل است. بعداً عملی از او دیدیم اما یقین نداریم آیا آن عمل، موجب فسق او میشود یا نه؟
بنابر این باید او را همچنان عادل بشناسیم و عدالتش را که محرز بود، استصحاب کنیم.
8 ـ استهلاک: ذوب شدن چیزی در چیز دیگر طوری که عین و اثری از چیز اول باقی نماند.
9ـ اطراف شبهه اعلمیّت: گروهی از مجتهدین که میدانیم یکی در میان ایشان، داناتر از بقیه است و اعلم، از آن گروه خارج نیست.
10ـ اطمینان: گمان نیرومندی که احتمال مخالف آن بسیار ضعیف باشد طوری که عقلاً و خردمندان در زندگی خود به آن توجه نمیکنند.
11ـ آلات لهو حرام: ابزار ساخته بشری است که برایِ لهو حرام وضع شده اند.
12ـ تدلیس: ارائه شخص و یا چیزی به غیر آن وضع و صفتی که در واقع هست به قصد ترغیب مشتری و یا بر انگیختن شخصی برای ازدواج با وی.
13ـ تذکیه: راه حلال و پاک گشتن و پوست حیوان است با شرایط معین.
مثلاً تذکیه ماهی، زنده بیرون آوردن شدن آن است از دریا و آب و یا لااقل در داخل تور و ابزار صید مرده باشد نه در بیرون آن و در آب. و همینطور اگر چهار رگ گاو، گوسفند و مرغی را که قابل تذکیه هستند ببرند گوشت و پوست آنها پاک و حلال میشود و حتی اگر حیوان حرام گوشت قابل تذکیه باشد و چهار رگ او قطع شود پاک میگردد هر چند که خوردن گوشت آن حرام است پس تذکیه ماهی، زنده از آب بیرون آوردن آن است و در جز ماهی با بریدن چهار رگ.
14ـ تفصیر در نماز: دو رکعت خواندن نمازهای چهار رکعتی را در سفر، تقصیر میگویند.
15ـ جاهل قاصر: کسی را گویند که در ندانستن حکم معذور است زیرا در فعل و یا ترک چیزی به دلیل و مجتی استناد داشته هر چند که خطای آن آشکار گردیده است.
16ـ جاهل مقصّر: کسی را گویند که در ندانستن حکم معذور نیست مانند کسی که در آموختن مسائل دینی، سستی و اهمال کرده است.
17ـ جاهل به حکم: کسی را گویند که حکم شرعی را میداند اما انطباق آن را با موضوع معینی نمیداند و آن دو قسم است: اول: منشأ جهل گستردگی دامنه موضوع است و آن را شبهه موضوعی گویند مانند کسی که معنای دقیق غنا را نمیداند و لذا در حرمت برخی موضوعات غنایی تردید پیدا میکند. دوم: آنکه حال مصداق خارجی معین را نمیداند مثل این که نمیداند مایع موجود در پیش روی او شراب است یا نه؟ و آن را شبهه مصداقیه نامند.
18ـ جایز است با اشکال: کاری که انجام آن جایز باشد هر چند احتیاط مستحبی ترک آن است.
19ـ جایز است با تأمل: همانند اصطلاح سابق است.
20ـ جرم حایل: ماده ای که در رسیدن آب به پوست بدن و یا هر جسمی مانع شود. 21ـ حرج: تنگنایی، مشقت و زحمت فوق العاده.
22ـ حق اختصاص: حق شخصی نسبت به چیزی که مالیت و یا ملکیت آن را شارع مقدس برای احدی نپذیرفته است.
23ـ دیه: مالی است که باید به فرد جنایت شده، پرداخت شود.
24ـ ردّ مظالم: انفاق بر فقرا به نیابت از سوی کسی که او بر انفاق کننده حق مالی داشته است اما شناسایی او و دفع مال به وی، ممکن نمیباشد و حتی به کسان و وارثان شرعی او هم دسترسی ندارد.
25ـ شبهه مفهومی: ندانستن انطباق عنوانی را بر یک موضوع خارجی بدین سبب که حدود موضوع را نمیدانیم، شبهه مفهومی میگویند. مثل این که ندانیم عنوان غنا بر صدای معینی صدق میکند یا نه؟ زیرا حدود و مفهوم غنا را نمیدانیم.
26ـ شرط و یا تعهد ضمنی: چیزی که در عرف عقلاً و خردمندان در داد و ستدها مندرج است هر چند که تصریح نشود و در واقع معامله بر آن اساس واقع میشود مثل این که قیمت و ارزش کالاها باید به هم نزدیک باشند پس اگر خریدار و یا فروشنده بفهمند که ارزش جنس فروخته و یا خریداری شده خیلی کمتر و یا بیشتر از آن بوده که معامله روی آن انجام یافته است، او می تواتد ادعای غبن کند و معامله را به هم بزند، زیرا چنان چیزی در ارتکاز عقلاً هست که تفاوت مالیتها نباید زیاد باشد.
27ـ شک: تردید و دو دلی در امری که هر دو احتمال یکسان و مورد توجه عقلاً و خردمندان باشد و یکی را بر دیگری ترجیح نباشد.
28ـ شأن همسر: آنچه شایسته یک زن و مناسب با وضع شوهر است و به عکس وضع و شئون شوهر نسبت به همسر.
29ـ صورت نوعیه: مالیت و شکل و وضع هر چیزی که مردم به آن سبب به آن چیز رغبت میکنند و در برابرش بها میدهند.
30ـ ضرر معتد به (قابل توجه): ضرر و زیانی که عقلای بشر به اجتناب از آن، اهتمام میورزند.
31ـ ضرورت بر طرف کننده تکلیف: واقع شدن در تنگنای ضرر و زیان قابل توجه و افتادن در مخمصه ای که عادتاً تحمل پذیر نیست.
32ـ عِدّة: زمانی که یک زن به سبب طلاق و یا مرگ شوهرش و یا در اثر وطی شبهه، باید انتظار بکشد و جایز نیست با دیگری ازدواج کند.
33ـ غساله: آبی که از شیء متنجس پس از شستن و آب کشیدن آن، جدا میشود.
34ـ فتنه نوعی: امری که مردم را نوعاً گرفتار میسازد و در حرام میافکند.
35-ـ فسخ: نقض و به هم زدن معامله و داد وستدی را گویند.
36ـ فی حدّ ذاته: یعنی قطع نظر از عناوین دیگر که چه بسا موجب حکمی مغایر حکم اصلی شود.
37ـ قصد بدلیت و تعویض: کسی بخواهد چیزی را به جای چیز دیگر قرار دهد.
38ـ کافر ذمی: آن کس که ولی امر مسلمین با او عقد ذمه میبندد که امروز وجود خارجی ندارد.
39ـ کافر معاهد: آن کس که با مسلمانان و یا جمعی از ایشان پیمان عدم تعرض میبندد.
40ـ کافر که مال او محترم است: آن کس که نوعی از سوی مسلمانان امان دارد (مستأمن، ذمّی، معاهد).
41ـ لحیان: دو استخوان فک که صورت را در بر گرفته و ریش بر آنها میروید.
42ـ مثقال صیرفی: مقداری از طلا که در بازار، متعارف و شناخته شده است و فروشندگان طلا، اندازه آن را میدانند.
43ـ مجهول المالک: مال و دارایی که صاحب آن شناخته نیست هر چند که از او گم نشده است.
44ـ محاذات میقات: اگر دو خط متقاطع فرض کنیم که زاویه قائمه نود درجه تشکیل دهندو یکی از آن دو خط در مکه و دومی از میقات گذرد وقتی انسان در نقطه تقاطع رو به قبله و مکه مکرمه بایستد او در واقع در محاذات و برابر میقات قرار گرفته است و اعتبار در چنین محاذاتی و برابر میقات قرار گرفته است و اعتبار در چنین محاذاتی، صدق عرفی است و دقت عقلی لازم نمیباشد.
45ـ مشهور: یعنی حکم مزبور، احتیاط وجوبی است.
46ـ ملاک: مصلحت و مفسده ای که احکام بر آن اساس، تشریع شده است.
47ـ موسیقی متناسب با مجالس لهو و لعب: آنچه که مردمان لاابالی در مجالس بزم و عیاشی مینوازند و یا میخوانند.
48ـ نشوز: رعایت نکردن حق دیگری و غالباً میان زوجین و زن و شوهر مطرح میشود.
49ـ نیت قربت مطلق: عملی که با قصد تقرب به خدا به جا آورده میشود بدون تعیین ادا و قضا بودن آن و یا هر خصوصیت دیگر.
50ـ وطی شبهه: اقدام به عمل جنسی و همخوابی با کسی که حلال نیست اما به توهم حلّیّت و بدون تعمّد گناه صورت گرفته باشد و یا وطی به خیال صحت عقدی که در واقع باطل بوده و دارای اثر شرعی نبوده است، واقع گردیده است.
51ـ ولی: کسی که امور طفل صغیر و یا شخص کوتاه فکر و سفیه و یا به طور کلی شئون جامعه ای را مطابق شریعت سرپرستی و اداره میکند.
52ـ واجب میشود با اشکال: به هر حال انجام آن بر مکلف واجب و لازم است. پس فتوای وجوبی است.
53ـ واجب میشود به تأمل: آن نیز فتوای به وجوب شیء است.
54ـ واجب میشود به کفایت: همه باید آن را انجام دهند اما با قیام جمعی از عهده دیگران ساقط میشود ولی اگر همه ترک کنند، سزاوار کیفر شوند.