کتب فتوایی » فقه برای غرب نشینان
جستجو در:
برخی اصطلاحات فقهی ←
→ مقدمه نویسنده کتاب
طرح مؤلف و تمهید
در صبح یک روز آفتابی زمستان رجب سال ۱۴۱۶ برابر دسامبر ۱۹۹۵ هواپیما به سوی لندن پایتخت انگلستان به پرواز در آمد.
هواپیما از شرق به سوی غرب و از میهن آفتاب به پایتخت ابرها پرواز میکرد، گرمای خورشید که از شیشههای هواپیما به درون میآمد چیزی بود که دیگر با آن وداع میگفتم همچون وطن و میهن خودم که آن را هم با یک حرارت معنی داری ترک مینمودم.
هواپیما در وسط آسمان قرار گرفت و پروازش آرام و خوش بود، همانند آن بود که چیزی روی قطب استوار، قرار گیرد. ترجیح دادم که با خواندن برخی سورهها از روی قرآن کوچکی که از زمان کودکی همراه دارم اندکی وقت را پر کنم.
من در خانه بزرگمان در نجف اشرف چشم خود را گشوده و جدّم را دیده بودم که صبح هر روز و بعد از ظهر و عصر و به هنگام سفر و دیگر اوقات قرآن میخواند و همچنین پدرم را میدیدم که همیشه در جیب خود قرآنی داشت و در سفر و حضر از آن جدا نبود. قرآن را گشودم و آیاتی را با صدایی آهسته و آرام تلاوت میکردم تا بدان وسیله روح و روان و درون و خونم را شستشو دهم و دهانم را از آلودگیهای مادی و از بدیها، پاک کنم و از خدای ـ عزّوجلّ ـ یاری بطلبم که این پاره آهنی را که در میان آسمان و زمین معلق است از رخداد سوء حفظ فرماید.
ظهر نزدیک شده بود و کم کم وقت نماز فرا میرسید. از روی صندلی خود بلند شدم و به سوی دستشویی راه افتادم، تجدید وضو کرده، شانه از جیب خود در آوردم، موی سر و صورت را مرتب کردم و با شیشه کوچک عطر، خود را خوشبو کردم که چنان عادت داشتم زیرا خوانده بودم که معطر بودن و بوی خوش به کار بردن مستحب است و پیامبر اکرم محمد (ص) عطر را دوست میداشت و نیز خوانده بودم که نماز با عطر و بوی خوش برابر هفتاد نماز است. پس از آنکه از وضو، شانه کردن مو و استعمال عطر فراغت جستم درب دستشویی را باز کردم و بیرون آمدم و دوباره بر روی صندلی خود نشستم.
تا نشستم شروع کردم آیههایی را که از کودکی حفظ داشتم تلاوت کردم و میاندیشیدم کجا باید نماز بخوانم و چگونه سمت قبله را بشناسم و آیا ایستاده نماز بخوانم و یا نشسته؟! این افکار مرا به خود مشغول کرد. به حافظه ام رجوع کردم و از اطلاعات دینی ام کمک گرفتم و سخن فقها، به یادم آمد که انسان تا میتواند باید ایستاده نماز گزارد و اگر ناتوان بود و ممکن نشد میتواند نشسته نماز بخواند. و همینطور از حکمی به حکمی دیگر و از مرتبه ای به مرتبه دیگر بر حسب قدرت و استطاعت پیش میرفتم چون میدانستم نماز به هیچ وجه ساقط نمیشود.
وقتی به این نتیجه رسیدم چشم خود را در هواپیما گراندم تا جایی را بیابم که ممکن است در آنجا ایستاده، نماز گزارد. در گوشه ای جایی دیدم که میشد آنجا نماز خواند، در دل خود گفتم جا آماده شد باید سمت قبله را بشناسم و تا زمانی که هواپیما آرام و مثل ایستاده است، فریضه را به جا آورم، به نظرم رسید که از خدمه هواپیما بپرسم تا قبله را بشناسم.
مهماندار چای آورد و آن را روی میز کوچک صندلی که در جلو هر مسافر قرار دارد گذاشت. از فرصت استفاده کرده با انگلیسی شکسته بسته گفتم: ـ سؤالی دارم.
ـ بفرمایید.
ـ بی زحمت ممکن است سمت قبله را برای من بفرمایید؟
ـ متأسفم، خواسته شما را نفهمیدم.
ـ سمت قبله، سمت مکه مکرمه؟
ـ آیا شما مسلمان هستید؟
ـ بله، میخواهم نماز ظهر بخوانم.
ـ اجازه بدهید از خلبان هواپیما بپرسم.
مهماندار رفت کابین تا قبله را از خلبان بپرسد. در این فرصت به ذهنم آمد که برای نماز زیر اندازی هم لازم دارم تا روی آن نماز بخوانم. او برگشت و جواب سؤالم را داد، از وی خواستم پارچه ای، قطعه روزنامه ای بیاورد که روی آن نماز بخوانم.
او ملافه ای برای من آورد، آن را روی کف هواپیما پهن کردم و نماز ظهر و سپس نماز عصر را دو رکعت به طور قصر و شکسته خواندم، آنگاه تسبیح حضرت زهرا را سی و چهار بار الله اکبر و سی و سه بار الحمدلله و سی و سه بار سبحان الله خواندم و شکر خدا به جا آوردم و دوباره به روی صندلی خود نشستم ولی حالی دیگر داشتم و احساس آرامش می کردم. بیشتر می پنداشتم که نماز در هواپیما، کاری سخت و امری خسته کننده می باشد و مرا به زحمت خواهد انداخت و انگشت نما خواهد کرد اما اشتباه می کردم بر من آشکار شد که نماز برای من احترام ویژه ای به وجود می آورد و به من شکوه و هیبتی خاص می بخشد حتی در نظر غیر مسلمانان که همراه من سفر می کنند و از آن جمله خدمه و مهمانداران هواپیما.
غرق در این افکار بودم که بلندگوی هواپیما به صدا در آمد و اعلام کرد که می خواند غذا بدهند، فوری مهمانداران پیش آمده از مسافران می پرسیدند با ملاحظه لیست غذا، چه نوع غذا و طعامی را ترجیح می دهند. نوبت به من رسید یکی از خانم های مهماندار پرسید: چه غذایی را دوست می دارید: ماهی و یا مرغ؟!
من ماهی را انتخاب کردم اما نه بدان جهت که آن را بیشتر دوست دارم و آن را بر مرغ ترجیح دادم لیکن بدان سبب که مرغ را نمی توانم بخورم زیرا آن را از دست غیر مسلمان می گیرم و برای من محرز نیست که آیا آن تذکیه و ذبح شرعی، شده است یا نه؟ و این همان مشکلی است که تا در مغرب زمین هستم با این مشکل مواجه می باشم.
من در یک کشور اسلامی زاده شده ام و در آن رشد کرده و بزرگ گشته ام. من هر گاه در صحت ذبح گاو، گوسفند و یا مرغ و امثال آن شک می کردم و یا در حلال بودن ماهی که از بازار می خریدم دو دل می شدم به آن شک اعتنا نداشتم زیرا از بازار مسلمانان می خریدم و آن را با خاطری جمع و آسوده، می خوردم لیکن وضع در کشور غربی کاملا فرق می کند من نمی توانم گوشتی را که یک شخص غیر مسلمان می فروشد بخورم مگر آن که تذکیه شرعی آن را برابر فقه و شریعت اسلامی احراز کرده باشم و این، چندان کار آسانی نیست.
به هر حال مهماندار غذا را آورد و آن طعامی بود لذیذ و اشتها آور، ماهی سرخ شده با روغن آفتابگردان با اندکی سیب زمینی سرخ شده و کمی برنج و سالاد و سبزی و دو دانه زیتون سبز و چند دانه انگور و انجیر سیاه و مقداری شیرینی و لیوانی آب سرپوش دار با مخلفاتی از نمک، شکر و ادویه و دو تکه نان و قاشق، چنگال و کارد و دستمال کاغذی.
خیلی گرسنه بودم. نخست حمد و سپاس خدا گفتم، آنگاه چنگال را در دل ماهی پخته، فرو بردم تا آن را از نگاهدارم و با کارد خردش کنم و به قطعات کوچکتر در آورم تا خوردن آن آسانتر باشد ولی قبل از خوردن به یاد یک چیز دیگر افتادم.
آیا این ماهی پولک دار است؟ و آیا آن را زنده از دریا و آب، بیرون کشیده اند؟ و آیا آن، در تور ماهیگیر مرده است و آیا گیرنده و شکار کننده آن مسلمان بوده است یا کافر، نام خدا به هنگام صید برده شده یا نه؟ و آیا روغنی که ماهی را با آن تاب داده اند، روغن پاکی بوده است یا نه؟ و آیا پزنده آن مسلمان بوده یا نه؟
این فکر بسیار خسته کننده بود که در آن ساعت مرا به خود مشغول کرد و لحظه ای از خوردن ماهی خوشمزه و گرم بازداشت در حالی که من گرسنه بودم اما مهم نبود زیرا پس از آن که ماهی پولک دار باشد و از آب زنده بیرون کشیده شود و یا در تور ماهیگیر بمیرد آن را بخورم اعم از آنکه آن را مسلمان صید کند یا کافر، بسم الله بگوید و یا نگوید. مقداری از آن ماهی را با چنگال در بشقاب خود گذاشتم و دوباره مسائل را از خاطرم گذر دادم و به یاد آوردم که رساله عملیه مرجع تقلید را وقتی که آماده سفر می شدم خواندم وئ مشکلی نبود. در دل خود گفتم روغن آفتابگردان چطور، آیا آن پاک است؟ فوری به خود پاسخ دادم آری، همه چیز برای تو پاک است تا به نجاست و آلودگی آن، علم پیدا کنی. و چون نجاست آن روغن را نمی دانم پس پاک است. و وقتی روغن پاک است و ماهی پخته شده با آن حلال و پاک، پس همه اش پاک است و خوردن آن حلال می باشد. می ماند پزنده آن، که آیا او مسلمان بوده و یا از اهل کتاب بوده که پاکند و یا این که او نه مسلمان بوده و نه از اهل کتاب؟ البته این مسئله مهم است اما من نمی دانم که آیا پزنده به این غذا دست زده است یا نه؟ قاعده فقهی "همه چیز برای تو پاک است تا بدانی که آن، نجس و آلوده است" را یاد آوردم. مراجعه به این قاعده چنین نتیجه می دهد که خوراک ماهی هواپیما پاک و خوردن آن برای ما حلال است به این نتیجه که رسیدم، نفسی عمیق کشیدم و با خیال راحت چنگال را برداشتم و قطعات ماهی را که خرد کرده بودم خوردم و سپس سیب زمینی پخته را که با روغن، سرخ شده بود و من نجاست آن را نمی دانستم و برای من پاک بود خوردم و همین کار را با نان، سالاد، میوه و دیگر شیرینیها کردم همه را پاک میدانستم و خوردم و آنگاه یک لیوان آب و یک فنجان چای که همه شان برایم پاک بودند نوشیدم زیرا حکم شریعت اسلام در همه آن موارد همین است.
حمد و سپاس خدا به جا آوردم و در برابر نعمتهای الهی شکرگزاری کردم و سپس چشمانم را بستم تا کمی استراحت کنم و اندکی بعد چشمان خود را گشودم و از پنجره هواپیما به بیرون نگریستم، به آسمان بالا نگاه کردم سبزی و رنگ آبی شفاف دیدم، به پایین نگاه کردم سبزی دریا را دیدم، سبزی از هر سو مرا در میان گرفته بود و در فضای خرّم و بی انتها، شناور بودم.
هواپیما در ارتفاع سی هزار پا از سطح دریا پرواز میکرد و دو ساعت و نیم دیگر وقت داشتیم تا به فرودگاه دولتی لندن "هیترو" "Heathrow" برسیم.
چشم در درون هواپیما گراندم، برخی مسافران سرگرم خواندن روزنامههای صبح بودند که مهمانداران برای ایشان آورده بودند تا کمی وقت خود را پر کنند و عده ای هم در خواب عمیقی فرو رفته بودند.
آرام دست دراز کرده و روزنامه صبح را برداشتم. تیترها با حروف درشت سیاه و رنگی چاپ شده بودند تا نظر خوانندگان را جلب کنند.
چشمم بر روی آن تیترها میگذشت بی آنکه تمرکزی حاصل شود، در این موقع چیزی به ذهنم آمد که در روزهای گذشته همواره به آن مشغول بودم: من هویّت فرهنگی خود را در یک کشور بیگانه چطور باید حفظ کنم؟
این فکر مدّت طولانی مرا به خود مشغول کرده بود که سفر اروپایی را چگونه خواهم گذراند؟ و از روزی که سفر را آغاز کردم، دلم بدان مشغول بود و هم اکنون نیز همواره مهمترین فکر من همان است و در هرآن به آن میاندیشیدم، آنگاه که بیدار هستم و آنگاه که خواب بر من چیره میشود صبح، عصر و خواه ناخواه این فکر بر من غالب میگردد.
یکبار یکی از دوستانم که قبل از من به لندن سفر کرده بود تلفنی به من زده و توصیههایی کرده بود. یکبار دیگر به کتابخانه رفتم، کتابی نظر مرا به خود جلب کرد هم این کتاب و هم آن دوست تأکید داشتند که من بر مسئله ای اهتمام و رزم که خلاصه آن این است: آثار منفی مهاجرت به غرب در این خلاصه نمیشود که انسان از اسلام دور میشود و اطلاعات مذهبی اش رو به کاستی میگذارد بلکه گاهی چیزهایی پیش میآید که به مراتب از آن مهمترند و آن این که انسان مسلمان در چنان محیطهایی از هویت اخلاقی و اجتماعی خود دور میشود و از تربیت اسلامی و عادات و آداب آن فاصله میگیرد!
نویسنده افزوده بود: مسلمانی که وادار به مسافرت به کشورهای غربی میشود باید برای خود محیطهای سالم دینی به وجود آورد که در غرب یافت نمیشوند. درست است که او نمیتوانند محیطهای عمومی را عوض کند اما او میتواند محیط ویژه ای برای خود فراهم نماید که در آن فضا زیست کند.
به وجود آوردن محیط مناسب و اسلامی در آن شرایط شبیه واکسینه شدن در برابر یک نوع بیماری است که انسان میخواهد از آن فرار کند و با اقداماتی معقول به پیشگیری میپردازد ما در عین حال که ادعا نمیکنیم چنان چیزی آسان است و با این تمثیلات ساده از کنار آن نمیتوان گذشت، در عین حال این امر از اهمیت خسارت یک انسان با ایمان در زمینه تعهدات دینی که اساس هویت و شخصیت او را تشکیل میدهند کم نمیکند پس شایسته است مراقبت کنیم هر چند که چنان کاری در جنبههای دیگر زندگی خسارتها و ضررهایی را به وجود آورد. ما همان اندازه که آثار منفی آن سفرها را در نظر میگیریم برای رهایی و نجات از آن ضایعات هم باید برنامه داشته باشیم. مسلمانی که برای آینده مادی و دنیایی و در جنبههای علمی و اقتصادی و دیگر امور خویش در کشورهای غربی، تلاش میکند نباید حیات اخروی خود را در این مسیر از دست بدهد. او مانند هر تاجر دیگر نباید شرف و انسانیت خود را در برابر مبالغی پول خسارت دهد، او همانند مریض برای امراض سلامت، و تندرستی، و تلخی دوا، درد سوزن، و داغ شدن و امثال آن را تحمل میکند تا مرض، او را از پا در نیاورد. پس برای هر مسلمانی که در چنین محیطهای آلوده زندگی میکند لازم است که خود را در برابر عوارض و خطرات نامطلوب، نگاهدارد و برای خود محیط و جوّ دینی مناسب پدید آورد تا در حد امکان از ضرر و زبانهای آن محیطهای آلوده، بکاهد1.
او باید برای خود و خانواده و فرزندان و حتی برادران هم کیش خود چنان محیطهای سالم را به وجود آورد تا به کلام خدای تعالی عمل کره باشد که فرمود:
"یا ایها الذین امنوا قواانفسکم و اهلیکم ناراً و قودها الناس و الحجارة علیها ملائکه غلاظ شداد لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون2": ای کسانی که ایمان آورده اید خود و خانواده تان را از آتشی نگاهدارید که آتشگیره آن مردمان و سنگ است. بر آن فرشتگانی سر سخت و خشمگین مأمورند که از فرمان خدا سرپیچی نمیکنند و هر آنچه به ایشان امر شود، عمل میکنند.
1. دلیل المسلم فی بلاد الغربه، ص 27-37.
1. دلیل المسلم فی بلاد الغربه، ص 27-37.
2. سوره تحریم، آیه 6.
و با خدا ـ برتر از هر گوینده ـ فرمود:
"المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر1": مردان و زنان با ایمان، سرپرستان یکدیگرند همدیگر را به نیکی فرمان میدهند و از بدی باز میدارند.
و پیامبر اکرم (ص) فرمود: "کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته2": همه تان مسئول رعایای خویش هستید. و به هر حال باید فریضه امر به معروف و نهی از منکر مورد عمل قرار بگیرد. و به طور خلاصه ایجاد چنان مصونیتی در خلال چند امر میسّر است.
1ـ هر روز به اندازه ممکن، برخی سورههای قرآن کریم را با اندیشه و تدبّر تلاوت کند و یا به قرائت یک قاری گوش دهد که در آن آیات، بینشهایی از سوی پروردگار و هدایت و رحمتی برای مردمان با ایمان وجود دارد: "بصائر من ربکم و هدی و رحمة لقوم یؤمنون3".
"و اذا قری القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلکم ترحمون4" :و وقتی قرآن، تلاوت شد گوش کنید و آرام باشید شاید مشمول رحمت گردید.
زیرا اگر کسی با قرآن همنشین باشد بلند نمیشود مگر با افزونی و یا کاستی، افزونی هدایت و ارشاد و کاستی کوری و ضلالت.5 و بدانید با وجود قرآن، برای احدی، فقر و فاقه نیست و بدون قرآن هیچ کسی دارا نیست، از او برای دردهایتان دارو بطلبید و در سختیها و گرفتاریها از او یاری بجویید زیرا در قرآن شفا و بهبودی از بزرگترین درد که کفر و نفاق و گمراهی و گمگشتگی باشد، وجود دارد و از خدا به وسیله قرآن بخواهید و به محبت قرآن به خدا رو کنید و آن را وسیله سؤال از مردم قرار میدهید زیرا بندگان به سوی خدا هیچ وسیله ای مثل قرآن ندارند و بدانید که او شفاعت کننده ای است که شفاعتش پذیرفته است و گوینده ای است که است که سخنش مورد تصدیق میباشد و هر که در روز قیامت قرآن شفاعت کننده او باشد شفاعت آن در حق او پذیرفته است.6
و هر کس در جوانی قرآن بخواند قرآن با گوشت و خون او
1. سوره توبه، آیه 71.
2. مستدرک الوسائل، ج 14، ص 248.
3. سوره اعراف، آیه 203.
4. سوره اعراف آیه، 204.
5 و 6. نگاه کنید: نهج البلاغه، ص 252.
در آمیزد و خدا او را با فرشتگان بزرگوار و نیکوکار، همراه کند و قرآن در روز قیامت مانع او از آتش و عذاب خواهد بود1.
بهتر است او برخی تفسیرهای مختصر را که حمل آن آسان و در مسافرت سودمند است، همراه داشته باشد.
2ـ نمازهای واجب را در وقتهای معین بخواند بلکه احیاناً نمازهای مستحبی را که ممکن است به جا آورد، پیامبر (ص) به عبدالله بن رواحه آن هنگام که برای جنگ موته بیرون میرفت طی وصیتی فرمود: تو به سرزمینی میروی که در آنجا کمتر برای خدا سجده میشود، پس فراوان سجده کنید2.
و زید شحام از امام صادق روایت کرد که پیامبر (ص) فرمود:
"احب الاعمال الی الله الصلوة، و هی آخر وصایا الانبیاء3": دوست داشتنی ترین اعمال نزد خدا نماز است و آن آخرین سفارشهای پیامبران است. امیر مؤمنان علی (ع) هم نماز را سفارش کرده فرمود: به نماز تعهد داشته باشید و بر آن مراقبت و محافظت کنید و فراوان نماز گزارید و با آن تقرب بجویید که آن برای مؤمنان واجب وقت داری است. آیا جواب دوزخیان را نمیشنوید آن هنگام که از ایشان سؤال شد چه چیزی شما را در سقر و دوزخ وارد کرد؟ گفتند: ما از نمازگزاران نبودیم.
و همانا نماز گناهان را همانند برگهای درخت فرو میریزد و معاصی را مانند ریسمان پوسیده، رشته، رشته متلاشی میکند و از بین میبرد، و رسول خدا (ص) آن را به حمام و آب گرمی تشبیه کرد که دم در خانه آدمی باشد و او در هر روز و شب پنج بار در آن شستشو کند پس از چنین نظافت و و شستشویی چه آلودگی بر او باقی میماند؟
3ـ خواندن قسمتی از دعاها، مناجات ها و ذکرها در حد توان، که چنان عملی گناهان را یاد می آورد و به توبه وا می دارد و به پرهیز از کارهای بد فرا می خواند و توشه ای از حسنات و نکوکاری می شود. مثل دعاهای صحیفه سجادیه امام زین العابدین (ع)، دعاهای کمیل بن زیاد، دعاهای ماه رمضان مانند دعاهای ابوحمزه ثمالی و دعاهای سحر و دعاهای هفته و دیگر دعاها.
و هر مسلمانی به چنین تهذیب و خود سازی نیازمند است به ویژه اگر در کشور غیر اسلامی به سر برد.
4ـ به مرکزها و مؤسسه های اسلامی، زیاد رفت و آمد کند که در آنها در ماه رمضان و یا دیگر ماهها و زمانها در عیدهای اسلامی و مناسبت های مذهبی و روزهای ولادت و وفات، مجالس وعظ، ارشاد و تبلیغ تشکیل و به پا می شود و انگهی مسلمانان باید این مناسبت ها را در خانه های خود هم زنده نگاهدارند. آنجا که چنان مجالس و مراکز و مؤسسات عمومی وجود ندارند.
5ـ در انجمن ها و کنفرانس های اسلامی که در کشورهای غربی احیاناً تشکیل می شود شرکت کند.
6ـ کتابها، مجلات و روزنامه های اسلامی را برای بهره جستن از آنها بخواند و به دیگران نیز فایده برساند.
7ـ به برخی نوارهای کاست که اساتید با تحمل زحمت و بی خوابی آنها را فراهم کرده اند و در مجالس به عنوان سخنرانی آنها را القاء کرده اند گوش کند که در آنها موعظه و تذکر فراوان خواهد یافت.
8ـ از رفتن به جاهای فساد و لهو از دیدن برنامه های بد تلویزیونی به ویژه بعضی کانالها که برنامه هایشان با عقاید دینی و ارزش های مذهبی و منش و تمدن اسلامی سازگاری ندارند خودداری کند.
9ـ دوستان صالح در راه خدا به دست آورد که او آنان را ارشاد کند و ایشان هم او را ارشاد کنند. او آنان را از کژی و انحراف باز دارد. و ایشان هم او را، و اوقات فراغت را با کارهای مفید همراه ایشان بگذارند و بدان وسیله از رفیقان ناباب و از انزوا و تنهایی و آثار سوء آنها خلاصی یابد.
امام صادق (ع) از پدرانش، از پیامبر (ص) روایت کرد که فرمود: مسلمانان پس از فایده اسلام، فایده ای مثل برادر دینی و خدایی به دست نیاورده است.
میسر گفت: امام ابو جعفر صادق (ع) به من فرمود: آیا خلوت می کنید و صحبت می کنید و از هر بابی سخن می گویید؟ گفتم: بله به خدا سوگند خلوت می کنیم و با یکدیگر به گفتگو می نشینیم و آنچه گفتنی است می گوییم. امام فرمود: به خدا سوگند دوست می دارم در برخی از این اوقات با شما باشم. آگاه باشید به خدا قسم من بوی شما، روحهای شما را دوست می دارم و شما بر دین خدا و فرشتگان او هستید پس با ورع و کوشش، یاری برسانید1.
10ـ انسان همه روزه از خود حساب کشی بکشد و یا هر هفته عملکرد های خود را محاسبه کند اگر کار نیک انجام
داده خدا را شکر گزارد و افزون کند و اگر عملکردش بد بوده استغفار نموده
و توبه کند و تصمیم بگیرد که بار دیگر آن کار بد را نکند. پیامبر بزرگوار به ابوذر چنین وصیت کرد: ای اباذر، پیش از آنکه به حساب تو رسیدگی شود خود به حسابت برس چنین کاری برای حساب پس دادن فردا، بهتر است و خود ت را قبل از آنکه سنجیده شوی بسنج. و برای عرضه داشت بزرگ در روزی که بر خدا هیچ امر پنهانی، پوشیده نمی ماند، آماده باش.
ای اباذر، هیچ انسانی پارسا و متقی نمی شود مگر آنکه خود را سخت تر از آنچه شریک، از شریک خود حساب می خواهد، محاسبه کند او باید بداند که از کجا می خورد و چه می پوشد آیا از حلال است و یا از حرام؟1 و امام کاظم فرمود:
"لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم فان عمل حسنه استزادالله تعالی و آن عمل سیئة استغفر الله منها و تاب"2: از ما نیست کسی که خود را هر روز محاسبه نکند اگر کار نیک انجام داده از خدا فزونی بطلبد و اگر کار بد کرده توبه کند و از خدا آمرزش بخواهد.
11ـ به لغت و زبان عربی که زبان قرآن و تعداد زیادی از کتب و منابع شریعت اسلامی است اهتمام بورزد علاوه آنکه آن، زبان انبوهی عظیم از مسلمانان و بزرگان دین است و آن را در میان خانواده رواج دهد و اگر دانشجویان در کشورهای غیر اسلامی به آموزش زبان اجنبی مشغولند همزمان به آموزش زبان عربی هم همت بگمارند تا بدان وسیله به دین و ارزشهای مذهبی و تاریخ تمدنشان دست یابند.
12ـ به تربیت نسل جدید اهتمام بورزد و آن را از طریق تربیت فرزندان پسر و دختر بر محبت کتاب خدا علاقه به تلاوت آن با تشکیل مسابقهها و فعالیتهای فرهنگی، پی بگیرد.
کودکان را با ورزیده کردن بر عبادتها و آراستگی به اخلاق فاضله مانند راستی، شجاعت، وفاء به عهد و دوست داشتن دیگران، آماده کند و همراه خود آنان را به مراکز اسلامی و مؤسسههای دینی ببرد و عادتشان دهد. او دشمنان
اسلام را به ایشان بشناساند و روح اخوت و برادری را در میان آنان تقویت کند و دست آنها را در شرکت کردن
در مناسبتها، عیدها و عزاها بگیرد. او کار کردن و کوشش و فعالیت را برای کودکان دوست داشتنی کند تا بدان وسیله اسلام را بهتر بفهمند و بر پایه ارزشهای دینی در حیات دنیوی نیز رفتاری متناسب داشته باشند.
فکر خود را در اینجا نگاه داشتم و به آسمان نگریستم در جلو چشم خود انبوهی از ابرهای سفید را مشاهده کردم که از اینجا و آنجا جمع شده و مانند پنبه حلاجی شده که بر روی مخملی سبز نهاده شده باشد، جلوه گر بودند، منظره خیلی دلربا بود آن قدر نگریستم تا چشمم سیر شد. پارههای ابر در حرکت بودند، جمع میشدند، توی هم میرفتند، یکی میشدند، از هم جدا میشدند، به یکدیگر راه میدادند، ذوب میشدند و از بین میرفتند.
باری دیگر سؤال برای من تکرار شد در کشورهای غربی چگونه باید زیست کنم؟ چطور باید رفتار کنم که ویژگی شخصیتی خود را حفظ کنم بدون آنکه در فرهنگ دیگران ذوب و یا فانی شوم و بی آنکه به بن بست افتم و گرفتار آیم چه باید کنم؟ آنگاه از خود پرسیدم اگر در میان عده ای زندگی کنم چگونه درباره من داوری خواهند کرد؟ من در کشور و شهر خود که دائماً زایران و جهانگردان، در رفت و آمد بودند چنین عادت داشتم که با نوع رفتار مردم به فرهنگ ملتشان پی میبردم. اگر کسی رفتار خوبی داشت میگفتم مردمان همشهری او مردمان خوبی هستند و اگر مسافر و جهانگردی بد عمل میکرد میگفتم اصولاً فرهنگ اهل آن شهر چنین است و روی این اصل مردم مغرب زمین هم از نوع رفتار من قضاوت خواهند کرد که مسلمان یعنی همین و آن رفتار را بر عموم مسلمانان تعمیم خواهند داد. من اگر راستگو و درست کردار باشم، وفا به عهد کنم، امانتدار باشم، خلق خوش نشان بدهم و برابر قوانین اجتماعی نظام رفتار نمایم، نیازمندان را یاری کنم، با همسایگان خوش رفتار باشم و در نوع رفتار به محمد (ص) تأسّی کنم و تعالیم او را اجرا نمایم که به طور کلی دین در حسن رفتار خلاصه میشود، اگر چنین باشم در معاشرت با مردمان غیر مسلمان، قضاوتشان چنین خواهد بود که دین اسلام دین مکارم اخلاق است.
و اما اگر دروغ بگویم، خلف وعده کنم و با خلق و خوی بد اطرافیانم را به وحشت اندازم و نظم جامعه را در هم بریزم، با همسایگان بدی کنم و در معامله فریبکاری و در امانت خیانت روا بدارم، آنان که با من معاشرت میکنند خواهند گفت: اسلام دینی نیست که بتواند به پیروانش خلقهای نیکو بیاموزد.!
در اینجا صدای خلبان هواپیما افکار مرا برید و گفت: ما الآن روی کشور آلمان و به سوی شهر لندن در حرکت هستیم، کیفم را گشودم و از آن کتابی بیرون آوردم تا از آن یاری بطلبم و پنج روایت از امام صادق (ع) مرا نگاه داشتند.
1ـ امام به شیعیان و پیروان خود فرمود:
کونوا لنا زینا و لا تکونوا علینا شینا. حببونا الی الناس و لا تبغضونا الیهم: برای ما زینت و آبرو باشید. بر ما عیب و ننگ و عار مباشد ما را به مردم دوست داشتنی کنید نه طوری کنید که آنان به وسیله شما ما را دشمن بدارند.
2ـ "کونوا من السابقین بالخیرات …": از کسانی باشید که با کارهای خیر سبقت میجویند، شاخه ای بی خار باشید که پیشینیان شما شاخ و برگ باشم. به سوی پروردگارتان بخوانید و مردم را به اسلام وارد کنید نه آنکه از اسلام بیرون برده باشید پیشینیان چنین بودند که مردم را به اسلام راغب و به آن وارد میکردند نه آنکه آنان را از اسلام بیزار و از آن خارج کرده باشند.
3ـ در این روایت پس از آنکه به عمل کنندگان به حدیث، سلام میفرستد میگوید: شما را به تقوای خدا عزّوجلّ توصیه میکنم و این که در دینتان با پروا باشید و برای خدا کوشش کنید، راستگو، امانتدار باشید سجدههای طولانی کنید، همسایه خوبی باشید محمد (ص) چنین آیینی آورده است. نسبت به کسی که امانت به شما سپرده نیکوکار باشد یا بدکار، امین باشید. رسول خدا (ص) میفرمود: حتی سوزن و نخ آن را هم پس بدهید، با خویشاوندان پیوند داشته باشید. و بر جنازههای آنها حاضر شوید و بیمارهایشان را عیادت کنید و حقوق ایشان را
بپردازید زیرا اگر کسی از شما در دین خود پروا داشت و راستگو و امین بود با مردم خوش اخلاقی کرد گفته می شود: این شخص جعفری است و من از این بابت شاد می شوم و گویند تربیت جعفر چنین است.
اما اگر جز این باشید ننگ و عار و گرفتاری عمل شما دامنگیر من می شود و گویند تعلیم و تربیت جعفر اینگونه است!
به خدا قسم پدرم حدیث کرد که گاهی شخص در میان قبیله ای از شیعیان علی (ع) مایه آبرو است امانتدارترین و در انجام حقوق و وظائف فعالترین و در سخن گفتن راستگوترین بوده و مردم وصیت هایشان را به وی می کردند و امانت هایشان را نزد او می سپردند و وقتی شما از آن قبیله راجع به او سؤال می کردید، می گفتند مانند فلانی یافت نشود، او امانتدارترین و راستگوترین ما می باشد.
4ـ "علیکم بالصلوة فی المساجد …": بر شماست که نماز در مسجدها بخوانید و حسن همجواری داشته باشید و گواهی به پا دارید، بر جنازه ها حضور پیدا کنید و شما ناگزیرید با مردم معاشرت داشته باشید واحدی از شما در طول حیات از مردم بی نیاز نیست و اصولاً مردم به یکدیگر وابسته اند.
5ـ در پاسخ پسر وهب که پرسید: شایسته است که در میان خود و با دیگران چگونه باشیم؟ فرمود: به پیشوایانتان بنگرید که مقتدایان شما هستند همان کنید که آنان می کنند به خدا سوگند آنان مریضهای ایشان را عیادت می کنند، بر جنازه هایشان حضور پیدا می کنند، بر له و علیه آنها به هنگام لزوم، شهادت و گواهی می دهند و نسبت به آنان امانتدار می باشند.1
تا قرائت این پنج حدیث را به پایان بردم، احساس راحتی کردم که احادیث امام ششم جعفر صادق (ع) با آن وصیت و سفارشش برای شیعیان و پیروان خود بار مرا سبک کرد و برنامه عملی برای من ترسیم و اصول و قواعد صحیح رفتار را برای من مشخص فرمود و تصمیم گرفتم که در دفتر خود مسائل مهمی را که در کشور غربت برایم پیش می آید یادداشت کنم و از کتابهای فقهی و رهنمودهای موجود یاری بطلبم و اگر مسئله تازه ای پیش بیاید که جواب آن را ندانم از مرجع تقلید استفتاء کرده و جواب دریافت بدارم با این و آن، مشکلی در کشور غربی نخواهم داشت نه اخلاقی و نه فقهی، آن شاء الله.
بدین ترتیب مسائل شرعی را یکی یکی می نوشتم و آنجا که تحصیل پاسخ از کتب و یادداشت ها برای من مشکل می شد و از روی رساله عملیه به دست نمی آمد، استفتاء می کردم.
و خواه نا خواه کتاب و یادداشت هایم به دو بخش عبادات و معاملات تقسیم شد. در باب عبادات طی هفت فصل مسائلی را گنجاندم که برای مسلمانان غرب نشین از بقیه، مهمتر است مانند مسائل: مهاجرت و سفر به مغرب زمین، ورود به کشور های غیر اسلامی، مسائل تقلید، طهارت و نجاست، نماز، روزه، حج و شئون میّت. و هر فصل دارای یک مقدمه مختصر در آن ارتباط و طرح برخی احکام که در کشورهای غربی بدان، نیز شدید و آنگاه مهمترین استفتائات و پاسخ آنها را آوردم.
باب دوم که مخصوص معاملات است طی یازده فصل دنبال می شود بدین ترتیب: خوردنی ها و نوشیدنی ها، پوشیدنی ها، همزیستی با قوانین اجرای کشورهای مهاجرت شده، کار و گردش سرمایه، روابط اجتماعی، مسائل و شئون پزشکی، امور زنان، مسائل جوانان، احکام موسیقی و آوزا خوانی و رقص و فصلی برای مسائل متفرقه مشتمل بر یک مقدمه کوتاه و طرح برخی احکام متناسب آن فصل و سر انجام نمونه هایی از استفتائات مربوطه، می باشد. و در نهایت سه ضمیمه داریم:
یک ـ نمونه هایی از زیراکس استفتائات و پاسخهای أیت الله العظمی سیستانی ـ دام ظله ـ.
دو ـ لیستی از مواد خوراکی که در برخی موارد به خوراکی ها داخل و یا ضمیمه می شود و خوردن آنها بر مسلمان جایز نمی باشد.
سه ـ لیست نام و عنوان برخی ماهی های پولک دار که خوردن آنها برای مسلمان حلال است.
و پایانه کتاب مشتمل بر بیان منابع و مصادر کتاب و سپس فهرست تفصیلی آن.
هواپیما از شرق به سوی غرب و از میهن آفتاب به پایتخت ابرها پرواز میکرد، گرمای خورشید که از شیشههای هواپیما به درون میآمد چیزی بود که دیگر با آن وداع میگفتم همچون وطن و میهن خودم که آن را هم با یک حرارت معنی داری ترک مینمودم.
هواپیما در وسط آسمان قرار گرفت و پروازش آرام و خوش بود، همانند آن بود که چیزی روی قطب استوار، قرار گیرد. ترجیح دادم که با خواندن برخی سورهها از روی قرآن کوچکی که از زمان کودکی همراه دارم اندکی وقت را پر کنم.
من در خانه بزرگمان در نجف اشرف چشم خود را گشوده و جدّم را دیده بودم که صبح هر روز و بعد از ظهر و عصر و به هنگام سفر و دیگر اوقات قرآن میخواند و همچنین پدرم را میدیدم که همیشه در جیب خود قرآنی داشت و در سفر و حضر از آن جدا نبود. قرآن را گشودم و آیاتی را با صدایی آهسته و آرام تلاوت میکردم تا بدان وسیله روح و روان و درون و خونم را شستشو دهم و دهانم را از آلودگیهای مادی و از بدیها، پاک کنم و از خدای ـ عزّوجلّ ـ یاری بطلبم که این پاره آهنی را که در میان آسمان و زمین معلق است از رخداد سوء حفظ فرماید.
ظهر نزدیک شده بود و کم کم وقت نماز فرا میرسید. از روی صندلی خود بلند شدم و به سوی دستشویی راه افتادم، تجدید وضو کرده، شانه از جیب خود در آوردم، موی سر و صورت را مرتب کردم و با شیشه کوچک عطر، خود را خوشبو کردم که چنان عادت داشتم زیرا خوانده بودم که معطر بودن و بوی خوش به کار بردن مستحب است و پیامبر اکرم محمد (ص) عطر را دوست میداشت و نیز خوانده بودم که نماز با عطر و بوی خوش برابر هفتاد نماز است. پس از آنکه از وضو، شانه کردن مو و استعمال عطر فراغت جستم درب دستشویی را باز کردم و بیرون آمدم و دوباره بر روی صندلی خود نشستم.
تا نشستم شروع کردم آیههایی را که از کودکی حفظ داشتم تلاوت کردم و میاندیشیدم کجا باید نماز بخوانم و چگونه سمت قبله را بشناسم و آیا ایستاده نماز بخوانم و یا نشسته؟! این افکار مرا به خود مشغول کرد. به حافظه ام رجوع کردم و از اطلاعات دینی ام کمک گرفتم و سخن فقها، به یادم آمد که انسان تا میتواند باید ایستاده نماز گزارد و اگر ناتوان بود و ممکن نشد میتواند نشسته نماز بخواند. و همینطور از حکمی به حکمی دیگر و از مرتبه ای به مرتبه دیگر بر حسب قدرت و استطاعت پیش میرفتم چون میدانستم نماز به هیچ وجه ساقط نمیشود.
وقتی به این نتیجه رسیدم چشم خود را در هواپیما گراندم تا جایی را بیابم که ممکن است در آنجا ایستاده، نماز گزارد. در گوشه ای جایی دیدم که میشد آنجا نماز خواند، در دل خود گفتم جا آماده شد باید سمت قبله را بشناسم و تا زمانی که هواپیما آرام و مثل ایستاده است، فریضه را به جا آورم، به نظرم رسید که از خدمه هواپیما بپرسم تا قبله را بشناسم.
مهماندار چای آورد و آن را روی میز کوچک صندلی که در جلو هر مسافر قرار دارد گذاشت. از فرصت استفاده کرده با انگلیسی شکسته بسته گفتم: ـ سؤالی دارم.
ـ بفرمایید.
ـ بی زحمت ممکن است سمت قبله را برای من بفرمایید؟
ـ متأسفم، خواسته شما را نفهمیدم.
ـ سمت قبله، سمت مکه مکرمه؟
ـ آیا شما مسلمان هستید؟
ـ بله، میخواهم نماز ظهر بخوانم.
ـ اجازه بدهید از خلبان هواپیما بپرسم.
مهماندار رفت کابین تا قبله را از خلبان بپرسد. در این فرصت به ذهنم آمد که برای نماز زیر اندازی هم لازم دارم تا روی آن نماز بخوانم. او برگشت و جواب سؤالم را داد، از وی خواستم پارچه ای، قطعه روزنامه ای بیاورد که روی آن نماز بخوانم.
او ملافه ای برای من آورد، آن را روی کف هواپیما پهن کردم و نماز ظهر و سپس نماز عصر را دو رکعت به طور قصر و شکسته خواندم، آنگاه تسبیح حضرت زهرا را سی و چهار بار الله اکبر و سی و سه بار الحمدلله و سی و سه بار سبحان الله خواندم و شکر خدا به جا آوردم و دوباره به روی صندلی خود نشستم ولی حالی دیگر داشتم و احساس آرامش می کردم. بیشتر می پنداشتم که نماز در هواپیما، کاری سخت و امری خسته کننده می باشد و مرا به زحمت خواهد انداخت و انگشت نما خواهد کرد اما اشتباه می کردم بر من آشکار شد که نماز برای من احترام ویژه ای به وجود می آورد و به من شکوه و هیبتی خاص می بخشد حتی در نظر غیر مسلمانان که همراه من سفر می کنند و از آن جمله خدمه و مهمانداران هواپیما.
غرق در این افکار بودم که بلندگوی هواپیما به صدا در آمد و اعلام کرد که می خواند غذا بدهند، فوری مهمانداران پیش آمده از مسافران می پرسیدند با ملاحظه لیست غذا، چه نوع غذا و طعامی را ترجیح می دهند. نوبت به من رسید یکی از خانم های مهماندار پرسید: چه غذایی را دوست می دارید: ماهی و یا مرغ؟!
من ماهی را انتخاب کردم اما نه بدان جهت که آن را بیشتر دوست دارم و آن را بر مرغ ترجیح دادم لیکن بدان سبب که مرغ را نمی توانم بخورم زیرا آن را از دست غیر مسلمان می گیرم و برای من محرز نیست که آیا آن تذکیه و ذبح شرعی، شده است یا نه؟ و این همان مشکلی است که تا در مغرب زمین هستم با این مشکل مواجه می باشم.
من در یک کشور اسلامی زاده شده ام و در آن رشد کرده و بزرگ گشته ام. من هر گاه در صحت ذبح گاو، گوسفند و یا مرغ و امثال آن شک می کردم و یا در حلال بودن ماهی که از بازار می خریدم دو دل می شدم به آن شک اعتنا نداشتم زیرا از بازار مسلمانان می خریدم و آن را با خاطری جمع و آسوده، می خوردم لیکن وضع در کشور غربی کاملا فرق می کند من نمی توانم گوشتی را که یک شخص غیر مسلمان می فروشد بخورم مگر آن که تذکیه شرعی آن را برابر فقه و شریعت اسلامی احراز کرده باشم و این، چندان کار آسانی نیست.
به هر حال مهماندار غذا را آورد و آن طعامی بود لذیذ و اشتها آور، ماهی سرخ شده با روغن آفتابگردان با اندکی سیب زمینی سرخ شده و کمی برنج و سالاد و سبزی و دو دانه زیتون سبز و چند دانه انگور و انجیر سیاه و مقداری شیرینی و لیوانی آب سرپوش دار با مخلفاتی از نمک، شکر و ادویه و دو تکه نان و قاشق، چنگال و کارد و دستمال کاغذی.
خیلی گرسنه بودم. نخست حمد و سپاس خدا گفتم، آنگاه چنگال را در دل ماهی پخته، فرو بردم تا آن را از نگاهدارم و با کارد خردش کنم و به قطعات کوچکتر در آورم تا خوردن آن آسانتر باشد ولی قبل از خوردن به یاد یک چیز دیگر افتادم.
آیا این ماهی پولک دار است؟ و آیا آن را زنده از دریا و آب، بیرون کشیده اند؟ و آیا آن، در تور ماهیگیر مرده است و آیا گیرنده و شکار کننده آن مسلمان بوده است یا کافر، نام خدا به هنگام صید برده شده یا نه؟ و آیا روغنی که ماهی را با آن تاب داده اند، روغن پاکی بوده است یا نه؟ و آیا پزنده آن مسلمان بوده یا نه؟
این فکر بسیار خسته کننده بود که در آن ساعت مرا به خود مشغول کرد و لحظه ای از خوردن ماهی خوشمزه و گرم بازداشت در حالی که من گرسنه بودم اما مهم نبود زیرا پس از آن که ماهی پولک دار باشد و از آب زنده بیرون کشیده شود و یا در تور ماهیگیر بمیرد آن را بخورم اعم از آنکه آن را مسلمان صید کند یا کافر، بسم الله بگوید و یا نگوید. مقداری از آن ماهی را با چنگال در بشقاب خود گذاشتم و دوباره مسائل را از خاطرم گذر دادم و به یاد آوردم که رساله عملیه مرجع تقلید را وقتی که آماده سفر می شدم خواندم وئ مشکلی نبود. در دل خود گفتم روغن آفتابگردان چطور، آیا آن پاک است؟ فوری به خود پاسخ دادم آری، همه چیز برای تو پاک است تا به نجاست و آلودگی آن، علم پیدا کنی. و چون نجاست آن روغن را نمی دانم پس پاک است. و وقتی روغن پاک است و ماهی پخته شده با آن حلال و پاک، پس همه اش پاک است و خوردن آن حلال می باشد. می ماند پزنده آن، که آیا او مسلمان بوده و یا از اهل کتاب بوده که پاکند و یا این که او نه مسلمان بوده و نه از اهل کتاب؟ البته این مسئله مهم است اما من نمی دانم که آیا پزنده به این غذا دست زده است یا نه؟ قاعده فقهی "همه چیز برای تو پاک است تا بدانی که آن، نجس و آلوده است" را یاد آوردم. مراجعه به این قاعده چنین نتیجه می دهد که خوراک ماهی هواپیما پاک و خوردن آن برای ما حلال است به این نتیجه که رسیدم، نفسی عمیق کشیدم و با خیال راحت چنگال را برداشتم و قطعات ماهی را که خرد کرده بودم خوردم و سپس سیب زمینی پخته را که با روغن، سرخ شده بود و من نجاست آن را نمی دانستم و برای من پاک بود خوردم و همین کار را با نان، سالاد، میوه و دیگر شیرینیها کردم همه را پاک میدانستم و خوردم و آنگاه یک لیوان آب و یک فنجان چای که همه شان برایم پاک بودند نوشیدم زیرا حکم شریعت اسلام در همه آن موارد همین است.
حمد و سپاس خدا به جا آوردم و در برابر نعمتهای الهی شکرگزاری کردم و سپس چشمانم را بستم تا کمی استراحت کنم و اندکی بعد چشمان خود را گشودم و از پنجره هواپیما به بیرون نگریستم، به آسمان بالا نگاه کردم سبزی و رنگ آبی شفاف دیدم، به پایین نگاه کردم سبزی دریا را دیدم، سبزی از هر سو مرا در میان گرفته بود و در فضای خرّم و بی انتها، شناور بودم.
هواپیما در ارتفاع سی هزار پا از سطح دریا پرواز میکرد و دو ساعت و نیم دیگر وقت داشتیم تا به فرودگاه دولتی لندن "هیترو" "Heathrow" برسیم.
چشم در درون هواپیما گراندم، برخی مسافران سرگرم خواندن روزنامههای صبح بودند که مهمانداران برای ایشان آورده بودند تا کمی وقت خود را پر کنند و عده ای هم در خواب عمیقی فرو رفته بودند.
آرام دست دراز کرده و روزنامه صبح را برداشتم. تیترها با حروف درشت سیاه و رنگی چاپ شده بودند تا نظر خوانندگان را جلب کنند.
چشمم بر روی آن تیترها میگذشت بی آنکه تمرکزی حاصل شود، در این موقع چیزی به ذهنم آمد که در روزهای گذشته همواره به آن مشغول بودم: من هویّت فرهنگی خود را در یک کشور بیگانه چطور باید حفظ کنم؟
این فکر مدّت طولانی مرا به خود مشغول کرده بود که سفر اروپایی را چگونه خواهم گذراند؟ و از روزی که سفر را آغاز کردم، دلم بدان مشغول بود و هم اکنون نیز همواره مهمترین فکر من همان است و در هرآن به آن میاندیشیدم، آنگاه که بیدار هستم و آنگاه که خواب بر من چیره میشود صبح، عصر و خواه ناخواه این فکر بر من غالب میگردد.
یکبار یکی از دوستانم که قبل از من به لندن سفر کرده بود تلفنی به من زده و توصیههایی کرده بود. یکبار دیگر به کتابخانه رفتم، کتابی نظر مرا به خود جلب کرد هم این کتاب و هم آن دوست تأکید داشتند که من بر مسئله ای اهتمام و رزم که خلاصه آن این است: آثار منفی مهاجرت به غرب در این خلاصه نمیشود که انسان از اسلام دور میشود و اطلاعات مذهبی اش رو به کاستی میگذارد بلکه گاهی چیزهایی پیش میآید که به مراتب از آن مهمترند و آن این که انسان مسلمان در چنان محیطهایی از هویت اخلاقی و اجتماعی خود دور میشود و از تربیت اسلامی و عادات و آداب آن فاصله میگیرد!
نویسنده افزوده بود: مسلمانی که وادار به مسافرت به کشورهای غربی میشود باید برای خود محیطهای سالم دینی به وجود آورد که در غرب یافت نمیشوند. درست است که او نمیتوانند محیطهای عمومی را عوض کند اما او میتواند محیط ویژه ای برای خود فراهم نماید که در آن فضا زیست کند.
به وجود آوردن محیط مناسب و اسلامی در آن شرایط شبیه واکسینه شدن در برابر یک نوع بیماری است که انسان میخواهد از آن فرار کند و با اقداماتی معقول به پیشگیری میپردازد ما در عین حال که ادعا نمیکنیم چنان چیزی آسان است و با این تمثیلات ساده از کنار آن نمیتوان گذشت، در عین حال این امر از اهمیت خسارت یک انسان با ایمان در زمینه تعهدات دینی که اساس هویت و شخصیت او را تشکیل میدهند کم نمیکند پس شایسته است مراقبت کنیم هر چند که چنان کاری در جنبههای دیگر زندگی خسارتها و ضررهایی را به وجود آورد. ما همان اندازه که آثار منفی آن سفرها را در نظر میگیریم برای رهایی و نجات از آن ضایعات هم باید برنامه داشته باشیم. مسلمانی که برای آینده مادی و دنیایی و در جنبههای علمی و اقتصادی و دیگر امور خویش در کشورهای غربی، تلاش میکند نباید حیات اخروی خود را در این مسیر از دست بدهد. او مانند هر تاجر دیگر نباید شرف و انسانیت خود را در برابر مبالغی پول خسارت دهد، او همانند مریض برای امراض سلامت، و تندرستی، و تلخی دوا، درد سوزن، و داغ شدن و امثال آن را تحمل میکند تا مرض، او را از پا در نیاورد. پس برای هر مسلمانی که در چنین محیطهای آلوده زندگی میکند لازم است که خود را در برابر عوارض و خطرات نامطلوب، نگاهدارد و برای خود محیط و جوّ دینی مناسب پدید آورد تا در حد امکان از ضرر و زبانهای آن محیطهای آلوده، بکاهد1.
او باید برای خود و خانواده و فرزندان و حتی برادران هم کیش خود چنان محیطهای سالم را به وجود آورد تا به کلام خدای تعالی عمل کره باشد که فرمود:
"یا ایها الذین امنوا قواانفسکم و اهلیکم ناراً و قودها الناس و الحجارة علیها ملائکه غلاظ شداد لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون2": ای کسانی که ایمان آورده اید خود و خانواده تان را از آتشی نگاهدارید که آتشگیره آن مردمان و سنگ است. بر آن فرشتگانی سر سخت و خشمگین مأمورند که از فرمان خدا سرپیچی نمیکنند و هر آنچه به ایشان امر شود، عمل میکنند.
1. دلیل المسلم فی بلاد الغربه، ص 27-37.
1. دلیل المسلم فی بلاد الغربه، ص 27-37.
2. سوره تحریم، آیه 6.
و با خدا ـ برتر از هر گوینده ـ فرمود:
"المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر1": مردان و زنان با ایمان، سرپرستان یکدیگرند همدیگر را به نیکی فرمان میدهند و از بدی باز میدارند.
و پیامبر اکرم (ص) فرمود: "کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته2": همه تان مسئول رعایای خویش هستید. و به هر حال باید فریضه امر به معروف و نهی از منکر مورد عمل قرار بگیرد. و به طور خلاصه ایجاد چنان مصونیتی در خلال چند امر میسّر است.
1ـ هر روز به اندازه ممکن، برخی سورههای قرآن کریم را با اندیشه و تدبّر تلاوت کند و یا به قرائت یک قاری گوش دهد که در آن آیات، بینشهایی از سوی پروردگار و هدایت و رحمتی برای مردمان با ایمان وجود دارد: "بصائر من ربکم و هدی و رحمة لقوم یؤمنون3".
"و اذا قری القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلکم ترحمون4" :و وقتی قرآن، تلاوت شد گوش کنید و آرام باشید شاید مشمول رحمت گردید.
زیرا اگر کسی با قرآن همنشین باشد بلند نمیشود مگر با افزونی و یا کاستی، افزونی هدایت و ارشاد و کاستی کوری و ضلالت.5 و بدانید با وجود قرآن، برای احدی، فقر و فاقه نیست و بدون قرآن هیچ کسی دارا نیست، از او برای دردهایتان دارو بطلبید و در سختیها و گرفتاریها از او یاری بجویید زیرا در قرآن شفا و بهبودی از بزرگترین درد که کفر و نفاق و گمراهی و گمگشتگی باشد، وجود دارد و از خدا به وسیله قرآن بخواهید و به محبت قرآن به خدا رو کنید و آن را وسیله سؤال از مردم قرار میدهید زیرا بندگان به سوی خدا هیچ وسیله ای مثل قرآن ندارند و بدانید که او شفاعت کننده ای است که شفاعتش پذیرفته است و گوینده ای است که است که سخنش مورد تصدیق میباشد و هر که در روز قیامت قرآن شفاعت کننده او باشد شفاعت آن در حق او پذیرفته است.6
و هر کس در جوانی قرآن بخواند قرآن با گوشت و خون او
1. سوره توبه، آیه 71.
2. مستدرک الوسائل، ج 14، ص 248.
3. سوره اعراف، آیه 203.
4. سوره اعراف آیه، 204.
5 و 6. نگاه کنید: نهج البلاغه، ص 252.
در آمیزد و خدا او را با فرشتگان بزرگوار و نیکوکار، همراه کند و قرآن در روز قیامت مانع او از آتش و عذاب خواهد بود1.
بهتر است او برخی تفسیرهای مختصر را که حمل آن آسان و در مسافرت سودمند است، همراه داشته باشد.
2ـ نمازهای واجب را در وقتهای معین بخواند بلکه احیاناً نمازهای مستحبی را که ممکن است به جا آورد، پیامبر (ص) به عبدالله بن رواحه آن هنگام که برای جنگ موته بیرون میرفت طی وصیتی فرمود: تو به سرزمینی میروی که در آنجا کمتر برای خدا سجده میشود، پس فراوان سجده کنید2.
و زید شحام از امام صادق روایت کرد که پیامبر (ص) فرمود:
"احب الاعمال الی الله الصلوة، و هی آخر وصایا الانبیاء3": دوست داشتنی ترین اعمال نزد خدا نماز است و آن آخرین سفارشهای پیامبران است. امیر مؤمنان علی (ع) هم نماز را سفارش کرده فرمود: به نماز تعهد داشته باشید و بر آن مراقبت و محافظت کنید و فراوان نماز گزارید و با آن تقرب بجویید که آن برای مؤمنان واجب وقت داری است. آیا جواب دوزخیان را نمیشنوید آن هنگام که از ایشان سؤال شد چه چیزی شما را در سقر و دوزخ وارد کرد؟ گفتند: ما از نمازگزاران نبودیم.
و همانا نماز گناهان را همانند برگهای درخت فرو میریزد و معاصی را مانند ریسمان پوسیده، رشته، رشته متلاشی میکند و از بین میبرد، و رسول خدا (ص) آن را به حمام و آب گرمی تشبیه کرد که دم در خانه آدمی باشد و او در هر روز و شب پنج بار در آن شستشو کند پس از چنین نظافت و و شستشویی چه آلودگی بر او باقی میماند؟
3ـ خواندن قسمتی از دعاها، مناجات ها و ذکرها در حد توان، که چنان عملی گناهان را یاد می آورد و به توبه وا می دارد و به پرهیز از کارهای بد فرا می خواند و توشه ای از حسنات و نکوکاری می شود. مثل دعاهای صحیفه سجادیه امام زین العابدین (ع)، دعاهای کمیل بن زیاد، دعاهای ماه رمضان مانند دعاهای ابوحمزه ثمالی و دعاهای سحر و دعاهای هفته و دیگر دعاها.
و هر مسلمانی به چنین تهذیب و خود سازی نیازمند است به ویژه اگر در کشور غیر اسلامی به سر برد.
4ـ به مرکزها و مؤسسه های اسلامی، زیاد رفت و آمد کند که در آنها در ماه رمضان و یا دیگر ماهها و زمانها در عیدهای اسلامی و مناسبت های مذهبی و روزهای ولادت و وفات، مجالس وعظ، ارشاد و تبلیغ تشکیل و به پا می شود و انگهی مسلمانان باید این مناسبت ها را در خانه های خود هم زنده نگاهدارند. آنجا که چنان مجالس و مراکز و مؤسسات عمومی وجود ندارند.
5ـ در انجمن ها و کنفرانس های اسلامی که در کشورهای غربی احیاناً تشکیل می شود شرکت کند.
6ـ کتابها، مجلات و روزنامه های اسلامی را برای بهره جستن از آنها بخواند و به دیگران نیز فایده برساند.
7ـ به برخی نوارهای کاست که اساتید با تحمل زحمت و بی خوابی آنها را فراهم کرده اند و در مجالس به عنوان سخنرانی آنها را القاء کرده اند گوش کند که در آنها موعظه و تذکر فراوان خواهد یافت.
8ـ از رفتن به جاهای فساد و لهو از دیدن برنامه های بد تلویزیونی به ویژه بعضی کانالها که برنامه هایشان با عقاید دینی و ارزش های مذهبی و منش و تمدن اسلامی سازگاری ندارند خودداری کند.
9ـ دوستان صالح در راه خدا به دست آورد که او آنان را ارشاد کند و ایشان هم او را ارشاد کنند. او آنان را از کژی و انحراف باز دارد. و ایشان هم او را، و اوقات فراغت را با کارهای مفید همراه ایشان بگذارند و بدان وسیله از رفیقان ناباب و از انزوا و تنهایی و آثار سوء آنها خلاصی یابد.
امام صادق (ع) از پدرانش، از پیامبر (ص) روایت کرد که فرمود: مسلمانان پس از فایده اسلام، فایده ای مثل برادر دینی و خدایی به دست نیاورده است.
میسر گفت: امام ابو جعفر صادق (ع) به من فرمود: آیا خلوت می کنید و صحبت می کنید و از هر بابی سخن می گویید؟ گفتم: بله به خدا سوگند خلوت می کنیم و با یکدیگر به گفتگو می نشینیم و آنچه گفتنی است می گوییم. امام فرمود: به خدا سوگند دوست می دارم در برخی از این اوقات با شما باشم. آگاه باشید به خدا قسم من بوی شما، روحهای شما را دوست می دارم و شما بر دین خدا و فرشتگان او هستید پس با ورع و کوشش، یاری برسانید1.
10ـ انسان همه روزه از خود حساب کشی بکشد و یا هر هفته عملکرد های خود را محاسبه کند اگر کار نیک انجام
داده خدا را شکر گزارد و افزون کند و اگر عملکردش بد بوده استغفار نموده
و توبه کند و تصمیم بگیرد که بار دیگر آن کار بد را نکند. پیامبر بزرگوار به ابوذر چنین وصیت کرد: ای اباذر، پیش از آنکه به حساب تو رسیدگی شود خود به حسابت برس چنین کاری برای حساب پس دادن فردا، بهتر است و خود ت را قبل از آنکه سنجیده شوی بسنج. و برای عرضه داشت بزرگ در روزی که بر خدا هیچ امر پنهانی، پوشیده نمی ماند، آماده باش.
ای اباذر، هیچ انسانی پارسا و متقی نمی شود مگر آنکه خود را سخت تر از آنچه شریک، از شریک خود حساب می خواهد، محاسبه کند او باید بداند که از کجا می خورد و چه می پوشد آیا از حلال است و یا از حرام؟1 و امام کاظم فرمود:
"لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم فان عمل حسنه استزادالله تعالی و آن عمل سیئة استغفر الله منها و تاب"2: از ما نیست کسی که خود را هر روز محاسبه نکند اگر کار نیک انجام داده از خدا فزونی بطلبد و اگر کار بد کرده توبه کند و از خدا آمرزش بخواهد.
11ـ به لغت و زبان عربی که زبان قرآن و تعداد زیادی از کتب و منابع شریعت اسلامی است اهتمام بورزد علاوه آنکه آن، زبان انبوهی عظیم از مسلمانان و بزرگان دین است و آن را در میان خانواده رواج دهد و اگر دانشجویان در کشورهای غیر اسلامی به آموزش زبان اجنبی مشغولند همزمان به آموزش زبان عربی هم همت بگمارند تا بدان وسیله به دین و ارزشهای مذهبی و تاریخ تمدنشان دست یابند.
12ـ به تربیت نسل جدید اهتمام بورزد و آن را از طریق تربیت فرزندان پسر و دختر بر محبت کتاب خدا علاقه به تلاوت آن با تشکیل مسابقهها و فعالیتهای فرهنگی، پی بگیرد.
کودکان را با ورزیده کردن بر عبادتها و آراستگی به اخلاق فاضله مانند راستی، شجاعت، وفاء به عهد و دوست داشتن دیگران، آماده کند و همراه خود آنان را به مراکز اسلامی و مؤسسههای دینی ببرد و عادتشان دهد. او دشمنان
اسلام را به ایشان بشناساند و روح اخوت و برادری را در میان آنان تقویت کند و دست آنها را در شرکت کردن
در مناسبتها، عیدها و عزاها بگیرد. او کار کردن و کوشش و فعالیت را برای کودکان دوست داشتنی کند تا بدان وسیله اسلام را بهتر بفهمند و بر پایه ارزشهای دینی در حیات دنیوی نیز رفتاری متناسب داشته باشند.
فکر خود را در اینجا نگاه داشتم و به آسمان نگریستم در جلو چشم خود انبوهی از ابرهای سفید را مشاهده کردم که از اینجا و آنجا جمع شده و مانند پنبه حلاجی شده که بر روی مخملی سبز نهاده شده باشد، جلوه گر بودند، منظره خیلی دلربا بود آن قدر نگریستم تا چشمم سیر شد. پارههای ابر در حرکت بودند، جمع میشدند، توی هم میرفتند، یکی میشدند، از هم جدا میشدند، به یکدیگر راه میدادند، ذوب میشدند و از بین میرفتند.
باری دیگر سؤال برای من تکرار شد در کشورهای غربی چگونه باید زیست کنم؟ چطور باید رفتار کنم که ویژگی شخصیتی خود را حفظ کنم بدون آنکه در فرهنگ دیگران ذوب و یا فانی شوم و بی آنکه به بن بست افتم و گرفتار آیم چه باید کنم؟ آنگاه از خود پرسیدم اگر در میان عده ای زندگی کنم چگونه درباره من داوری خواهند کرد؟ من در کشور و شهر خود که دائماً زایران و جهانگردان، در رفت و آمد بودند چنین عادت داشتم که با نوع رفتار مردم به فرهنگ ملتشان پی میبردم. اگر کسی رفتار خوبی داشت میگفتم مردمان همشهری او مردمان خوبی هستند و اگر مسافر و جهانگردی بد عمل میکرد میگفتم اصولاً فرهنگ اهل آن شهر چنین است و روی این اصل مردم مغرب زمین هم از نوع رفتار من قضاوت خواهند کرد که مسلمان یعنی همین و آن رفتار را بر عموم مسلمانان تعمیم خواهند داد. من اگر راستگو و درست کردار باشم، وفا به عهد کنم، امانتدار باشم، خلق خوش نشان بدهم و برابر قوانین اجتماعی نظام رفتار نمایم، نیازمندان را یاری کنم، با همسایگان خوش رفتار باشم و در نوع رفتار به محمد (ص) تأسّی کنم و تعالیم او را اجرا نمایم که به طور کلی دین در حسن رفتار خلاصه میشود، اگر چنین باشم در معاشرت با مردمان غیر مسلمان، قضاوتشان چنین خواهد بود که دین اسلام دین مکارم اخلاق است.
و اما اگر دروغ بگویم، خلف وعده کنم و با خلق و خوی بد اطرافیانم را به وحشت اندازم و نظم جامعه را در هم بریزم، با همسایگان بدی کنم و در معامله فریبکاری و در امانت خیانت روا بدارم، آنان که با من معاشرت میکنند خواهند گفت: اسلام دینی نیست که بتواند به پیروانش خلقهای نیکو بیاموزد.!
در اینجا صدای خلبان هواپیما افکار مرا برید و گفت: ما الآن روی کشور آلمان و به سوی شهر لندن در حرکت هستیم، کیفم را گشودم و از آن کتابی بیرون آوردم تا از آن یاری بطلبم و پنج روایت از امام صادق (ع) مرا نگاه داشتند.
1ـ امام به شیعیان و پیروان خود فرمود:
کونوا لنا زینا و لا تکونوا علینا شینا. حببونا الی الناس و لا تبغضونا الیهم: برای ما زینت و آبرو باشید. بر ما عیب و ننگ و عار مباشد ما را به مردم دوست داشتنی کنید نه طوری کنید که آنان به وسیله شما ما را دشمن بدارند.
2ـ "کونوا من السابقین بالخیرات …": از کسانی باشید که با کارهای خیر سبقت میجویند، شاخه ای بی خار باشید که پیشینیان شما شاخ و برگ باشم. به سوی پروردگارتان بخوانید و مردم را به اسلام وارد کنید نه آنکه از اسلام بیرون برده باشید پیشینیان چنین بودند که مردم را به اسلام راغب و به آن وارد میکردند نه آنکه آنان را از اسلام بیزار و از آن خارج کرده باشند.
3ـ در این روایت پس از آنکه به عمل کنندگان به حدیث، سلام میفرستد میگوید: شما را به تقوای خدا عزّوجلّ توصیه میکنم و این که در دینتان با پروا باشید و برای خدا کوشش کنید، راستگو، امانتدار باشید سجدههای طولانی کنید، همسایه خوبی باشید محمد (ص) چنین آیینی آورده است. نسبت به کسی که امانت به شما سپرده نیکوکار باشد یا بدکار، امین باشید. رسول خدا (ص) میفرمود: حتی سوزن و نخ آن را هم پس بدهید، با خویشاوندان پیوند داشته باشید. و بر جنازههای آنها حاضر شوید و بیمارهایشان را عیادت کنید و حقوق ایشان را
بپردازید زیرا اگر کسی از شما در دین خود پروا داشت و راستگو و امین بود با مردم خوش اخلاقی کرد گفته می شود: این شخص جعفری است و من از این بابت شاد می شوم و گویند تربیت جعفر چنین است.
اما اگر جز این باشید ننگ و عار و گرفتاری عمل شما دامنگیر من می شود و گویند تعلیم و تربیت جعفر اینگونه است!
به خدا قسم پدرم حدیث کرد که گاهی شخص در میان قبیله ای از شیعیان علی (ع) مایه آبرو است امانتدارترین و در انجام حقوق و وظائف فعالترین و در سخن گفتن راستگوترین بوده و مردم وصیت هایشان را به وی می کردند و امانت هایشان را نزد او می سپردند و وقتی شما از آن قبیله راجع به او سؤال می کردید، می گفتند مانند فلانی یافت نشود، او امانتدارترین و راستگوترین ما می باشد.
4ـ "علیکم بالصلوة فی المساجد …": بر شماست که نماز در مسجدها بخوانید و حسن همجواری داشته باشید و گواهی به پا دارید، بر جنازه ها حضور پیدا کنید و شما ناگزیرید با مردم معاشرت داشته باشید واحدی از شما در طول حیات از مردم بی نیاز نیست و اصولاً مردم به یکدیگر وابسته اند.
5ـ در پاسخ پسر وهب که پرسید: شایسته است که در میان خود و با دیگران چگونه باشیم؟ فرمود: به پیشوایانتان بنگرید که مقتدایان شما هستند همان کنید که آنان می کنند به خدا سوگند آنان مریضهای ایشان را عیادت می کنند، بر جنازه هایشان حضور پیدا می کنند، بر له و علیه آنها به هنگام لزوم، شهادت و گواهی می دهند و نسبت به آنان امانتدار می باشند.1
تا قرائت این پنج حدیث را به پایان بردم، احساس راحتی کردم که احادیث امام ششم جعفر صادق (ع) با آن وصیت و سفارشش برای شیعیان و پیروان خود بار مرا سبک کرد و برنامه عملی برای من ترسیم و اصول و قواعد صحیح رفتار را برای من مشخص فرمود و تصمیم گرفتم که در دفتر خود مسائل مهمی را که در کشور غربت برایم پیش می آید یادداشت کنم و از کتابهای فقهی و رهنمودهای موجود یاری بطلبم و اگر مسئله تازه ای پیش بیاید که جواب آن را ندانم از مرجع تقلید استفتاء کرده و جواب دریافت بدارم با این و آن، مشکلی در کشور غربی نخواهم داشت نه اخلاقی و نه فقهی، آن شاء الله.
بدین ترتیب مسائل شرعی را یکی یکی می نوشتم و آنجا که تحصیل پاسخ از کتب و یادداشت ها برای من مشکل می شد و از روی رساله عملیه به دست نمی آمد، استفتاء می کردم.
و خواه نا خواه کتاب و یادداشت هایم به دو بخش عبادات و معاملات تقسیم شد. در باب عبادات طی هفت فصل مسائلی را گنجاندم که برای مسلمانان غرب نشین از بقیه، مهمتر است مانند مسائل: مهاجرت و سفر به مغرب زمین، ورود به کشور های غیر اسلامی، مسائل تقلید، طهارت و نجاست، نماز، روزه، حج و شئون میّت. و هر فصل دارای یک مقدمه مختصر در آن ارتباط و طرح برخی احکام که در کشورهای غربی بدان، نیز شدید و آنگاه مهمترین استفتائات و پاسخ آنها را آوردم.
باب دوم که مخصوص معاملات است طی یازده فصل دنبال می شود بدین ترتیب: خوردنی ها و نوشیدنی ها، پوشیدنی ها، همزیستی با قوانین اجرای کشورهای مهاجرت شده، کار و گردش سرمایه، روابط اجتماعی، مسائل و شئون پزشکی، امور زنان، مسائل جوانان، احکام موسیقی و آوزا خوانی و رقص و فصلی برای مسائل متفرقه مشتمل بر یک مقدمه کوتاه و طرح برخی احکام متناسب آن فصل و سر انجام نمونه هایی از استفتائات مربوطه، می باشد. و در نهایت سه ضمیمه داریم:
یک ـ نمونه هایی از زیراکس استفتائات و پاسخهای أیت الله العظمی سیستانی ـ دام ظله ـ.
دو ـ لیستی از مواد خوراکی که در برخی موارد به خوراکی ها داخل و یا ضمیمه می شود و خوردن آنها بر مسلمان جایز نمی باشد.
سه ـ لیست نام و عنوان برخی ماهی های پولک دار که خوردن آنها برای مسلمان حلال است.
و پایانه کتاب مشتمل بر بیان منابع و مصادر کتاب و سپس فهرست تفصیلی آن.
1. اصول کافی، ج2 ص 187، و بنگرید باب زیارة برادران، ج 2، ص 175 و باب تذاکر و یاد برادران از همان کتاب ص 186.
1. امالی شیخ طوسی، ج2، ص19.
2. جامع السعادت، ج 3، ص 94.