کتب فتوایی » توضیح المسائل جامع جلد (4)(چاپ 1403)
جستجو در:
صیغۀ عقد ازدواج و شرایط آن ←
→ ولایت بر سفیه
ولایت بر دختر بالغۀ رشیدۀ باکره
مسأله 173. دختر باکرهای[1] که به سنّ بلوغ رسیده و رشیده[2] است، چنانچه متصدّی امور زندگانی خویش نبوده و در شؤون زندگی مستقل نباشد،[3] باید - بنابر فتویٰ - برای امر ازدواج خویش از پدر یا جدّ پدری خود اذن بگیرد؛[4] در غیر این صورت، ازدواج وی باطل محسوب میشود؛ مگر آنکه بعداً پدر یا پدربزرگ پدری، آن ازدواج را اجازه دهد؛[5] البتّه، پدر و جدّ پدری او هم بنابر احتیاط واجب نمیتوانند بدون اذن یا اجازۀ خودش، او را به ازدواج شخصی در آورند.[6]
مسأله 174. دختر باکرهای که به سنّ بلوغ رسیده و رشیده است، چنانچه متصدّی امور زندگانی خویش بوده و در شؤون زندگی مستقل باشد، برای امر ازدواج خویش بنابر احتیاط واجب باید از پدر یا جدّ پدری خود اذن بگیرد و در غیر این صورت، بنابر احتیاط واجب عقد صحیح محسوب نمیشود؛[7] البتّه، پدر و جدّ پدری او هم نمیتوانند بدون اذن یا اجازهاش او را به ازدواج شخصی در آورند.
مسأله 175. در حکم مذکور در مسائل «173 و 174» (لزوم اذن پدر یا پدربزرگ پدری در ازدواج دختر باکرۀ رشیده)، فرقی بین ازدواج دائم و موقّت نیست و نیز فرقی ندارد در ضمن عقد، نزدیکی نکردن با دختر شرط شده باشد یا نه.
همین طور، حکم مذکور شامل ازدواج با اهل تسنّن[8] و نیز اهل کتاب[9] - در مواردی که ازدواج با آنان جایز است - میشود.
مسأله 176. منظور از «مستقل بودن دختر» که در مسألۀ «173» ذکر شد، آن است که اختیار امور مختلف زندگی - اعم از اقتصادی و غیر آن - به دست خودش باشد و وی تابع و تحت نظارت پدر و پدربزرگ پدری نباشد؛ بلکه مستقلّاً تصمیم بگیرد و عمل کند.
شایان ذکر است، چنانچه دختر از پدرش جدا است و پدر - مثلاً - به دلیل اعتمادی که به مادر دختر دارد، امور وی را به مادر واگذار نموده، طوری که تصمیمات مادر در شؤون وی تحت اشراف پدر صورت میگیرد، آن دختر غیر مستقل محسوب میشود.
مسأله 177. منظور از «غیر باکره» در این مبحث، فردی است که با رعایت شرایط شرعی عقد ازدواج - از جمله اجازۀ پدر یا پدربزرگ پدری - ازدواج نموده و با شوهرش نزدیکی[10] داشته باشد[11] که چنین فردی در ازدواج بعدی خود، لازم نیست از پدر یا پدربزرگ پدری اجازه بگیرد؛ امّا در غیر این صورت - چه اینکه فرد ازدواج صحیح شرعی نکرده یا ازدواج کرده، ولی شوهرش قبل از نزدیکی با وی فوت کرده یا او را طلاق داده باشد - در این مبحث «باکره» محسوب شده و باید برای ازدواج از پدر یا پدربزرگ پدری- با توضیحاتی که قبلاً بیان شد- اجازه بگیرد و فرقی ندارد پردۀ بکارت وی بر اثر هرعاملی - هرچند زنا - از بین رفته یا باقی باشد.
مسأله 178. در مواردی که ازدواج دختر بالغۀ رشیده احتیاج به اذن پدر یا پدربزرگ پدری دارد، چنانچه وی ادّعا نماید پدر و پدربزرگ پدری ندارد یا از یکی از آن دو اجازۀ ازدواج گرفته است، در صورتی ادّعای وی تصدیق میشود که گفته اش به طریق معتبر شرعی ثابت شود، مانند اینکه از قرائن و شواهد به صدق گفتۀ وی یقین یا اطمینان حاصل شود.
این حکم، در جایی که وی ادّعا کند غیر باکره[12] است نیز جاری است.
مسأله 179. در بعضی از موارد، دختر بالغۀ باکره لازم نیست برای ازدواج دائم از پدر و پدربزرگ پدری اجازه بگیرد؛ از جمله آنها امور ذیل میباشد:
الف. پدر و پدربزرگ پدری مطلقاً اجازه نمیدهند که دختر با افرادی که شرعاً و عرفاً همتا و کفو او میباشد ازدواج کند و خواستگاران را رد میکنند.
ب. پدر و پدربزرگ پدری اجازه نمیدهند که دختر با فرد خاصّی که شرعاً و عرفاً همتا و کفو او میباشد ازدواج کند و خوف و ترس آن باشد که خواستگار دیگری برای آن دختر پیدا نشود، طوری که اجازه ندادن آن دو، عرفاً تقصیر و ضایع کردن حقّ دختر و امر ازدواج او محسوب گردد.
ج. پدر و پدربزرگ پدری، با اختیار خویش در امر ازدواج دختر، به هیچ وجه مشارکت نکنند و بهطور کلّی از دخالت در این امر امتناع ورزند.
د. پدر و پدربزرگ پدری، اهلیّت شرعی اجازه دادن را به جهت جنون، کفر،[13] ارتداد و مانند آن نداشته باشند.
ه . اجازه گرفتن از پدر و پدربزرگ پدری مثلاً به جهت غایب بودن آنان برای مدّت طولانی ممکن نباشد و دختر نیز در حال حاضر، نیاز شدید به ازدواج داشته باشد؛ پس اگر مثلاً پدر و پدربزرگ پدری برای زمان طولانی به مسافرت رفته یا در حبس به سر ببرند و دسترسی به آنان - حتّی از طریق تماس تلفنی، پیام و مانند آن - ممکن نباشد و در این مدّت دختر احساس نیاز شدید به داشتن شوهر و تشکیل خانواده و زندگی بنماید - هرچند این احساس نیاز حقیقی به خاطر ترس از مبتلا شدن به حرام باشد - اجازۀ آنان لازم نیست.
شایان ذکر است، در تمام موارد فوق دختر بالغۀ باکره بنابر احتیاط واجب نمیتواند اقدام به ازدواج موقّت نماید.
مسأله 180. زنی که با توجّه به مسائل قبل لازم نیست برای ازدواج از کسی اجازه بگیرد، شایسته است برای این امر از پدر یا پدربزرگ پدری خود کسب اجازه کند و اگر پدر و پدربزرگ پدری ندارد، با اجازۀ برادر خویش در صورتی که اهلیّت لازم را داراست - و چنانچه چند برادر داشته باشد، با اجازۀ برادر بزرگتر - ازدواج نماید؛ بنابراین، دختر بالغۀ رشیدۀ باکرهای که پدر و پدربزرگ پدری ندارد، لازم نیست از مادر، برادر، عمو یا سایر بستگان خویش اجازه بگیرد، هرچند شایسته است ازدواج وی با اجازۀ برادر بزرگتر باشد.[14]
مسأله 174. دختر باکرهای که به سنّ بلوغ رسیده و رشیده است، چنانچه متصدّی امور زندگانی خویش بوده و در شؤون زندگی مستقل باشد، برای امر ازدواج خویش بنابر احتیاط واجب باید از پدر یا جدّ پدری خود اذن بگیرد و در غیر این صورت، بنابر احتیاط واجب عقد صحیح محسوب نمیشود؛[7] البتّه، پدر و جدّ پدری او هم نمیتوانند بدون اذن یا اجازهاش او را به ازدواج شخصی در آورند.
مسأله 175. در حکم مذکور در مسائل «173 و 174» (لزوم اذن پدر یا پدربزرگ پدری در ازدواج دختر باکرۀ رشیده)، فرقی بین ازدواج دائم و موقّت نیست و نیز فرقی ندارد در ضمن عقد، نزدیکی نکردن با دختر شرط شده باشد یا نه.
همین طور، حکم مذکور شامل ازدواج با اهل تسنّن[8] و نیز اهل کتاب[9] - در مواردی که ازدواج با آنان جایز است - میشود.
مسأله 176. منظور از «مستقل بودن دختر» که در مسألۀ «173» ذکر شد، آن است که اختیار امور مختلف زندگی - اعم از اقتصادی و غیر آن - به دست خودش باشد و وی تابع و تحت نظارت پدر و پدربزرگ پدری نباشد؛ بلکه مستقلّاً تصمیم بگیرد و عمل کند.
شایان ذکر است، چنانچه دختر از پدرش جدا است و پدر - مثلاً - به دلیل اعتمادی که به مادر دختر دارد، امور وی را به مادر واگذار نموده، طوری که تصمیمات مادر در شؤون وی تحت اشراف پدر صورت میگیرد، آن دختر غیر مستقل محسوب میشود.
مسأله 177. منظور از «غیر باکره» در این مبحث، فردی است که با رعایت شرایط شرعی عقد ازدواج - از جمله اجازۀ پدر یا پدربزرگ پدری - ازدواج نموده و با شوهرش نزدیکی[10] داشته باشد[11] که چنین فردی در ازدواج بعدی خود، لازم نیست از پدر یا پدربزرگ پدری اجازه بگیرد؛ امّا در غیر این صورت - چه اینکه فرد ازدواج صحیح شرعی نکرده یا ازدواج کرده، ولی شوهرش قبل از نزدیکی با وی فوت کرده یا او را طلاق داده باشد - در این مبحث «باکره» محسوب شده و باید برای ازدواج از پدر یا پدربزرگ پدری- با توضیحاتی که قبلاً بیان شد- اجازه بگیرد و فرقی ندارد پردۀ بکارت وی بر اثر هرعاملی - هرچند زنا - از بین رفته یا باقی باشد.
مسأله 178. در مواردی که ازدواج دختر بالغۀ رشیده احتیاج به اذن پدر یا پدربزرگ پدری دارد، چنانچه وی ادّعا نماید پدر و پدربزرگ پدری ندارد یا از یکی از آن دو اجازۀ ازدواج گرفته است، در صورتی ادّعای وی تصدیق میشود که گفته اش به طریق معتبر شرعی ثابت شود، مانند اینکه از قرائن و شواهد به صدق گفتۀ وی یقین یا اطمینان حاصل شود.
این حکم، در جایی که وی ادّعا کند غیر باکره[12] است نیز جاری است.
مسأله 179. در بعضی از موارد، دختر بالغۀ باکره لازم نیست برای ازدواج دائم از پدر و پدربزرگ پدری اجازه بگیرد؛ از جمله آنها امور ذیل میباشد:
الف. پدر و پدربزرگ پدری مطلقاً اجازه نمیدهند که دختر با افرادی که شرعاً و عرفاً همتا و کفو او میباشد ازدواج کند و خواستگاران را رد میکنند.
ب. پدر و پدربزرگ پدری اجازه نمیدهند که دختر با فرد خاصّی که شرعاً و عرفاً همتا و کفو او میباشد ازدواج کند و خوف و ترس آن باشد که خواستگار دیگری برای آن دختر پیدا نشود، طوری که اجازه ندادن آن دو، عرفاً تقصیر و ضایع کردن حقّ دختر و امر ازدواج او محسوب گردد.
ج. پدر و پدربزرگ پدری، با اختیار خویش در امر ازدواج دختر، به هیچ وجه مشارکت نکنند و بهطور کلّی از دخالت در این امر امتناع ورزند.
د. پدر و پدربزرگ پدری، اهلیّت شرعی اجازه دادن را به جهت جنون، کفر،[13] ارتداد و مانند آن نداشته باشند.
ه . اجازه گرفتن از پدر و پدربزرگ پدری مثلاً به جهت غایب بودن آنان برای مدّت طولانی ممکن نباشد و دختر نیز در حال حاضر، نیاز شدید به ازدواج داشته باشد؛ پس اگر مثلاً پدر و پدربزرگ پدری برای زمان طولانی به مسافرت رفته یا در حبس به سر ببرند و دسترسی به آنان - حتّی از طریق تماس تلفنی، پیام و مانند آن - ممکن نباشد و در این مدّت دختر احساس نیاز شدید به داشتن شوهر و تشکیل خانواده و زندگی بنماید - هرچند این احساس نیاز حقیقی به خاطر ترس از مبتلا شدن به حرام باشد - اجازۀ آنان لازم نیست.
شایان ذکر است، در تمام موارد فوق دختر بالغۀ باکره بنابر احتیاط واجب نمیتواند اقدام به ازدواج موقّت نماید.
مسأله 180. زنی که با توجّه به مسائل قبل لازم نیست برای ازدواج از کسی اجازه بگیرد، شایسته است برای این امر از پدر یا پدربزرگ پدری خود کسب اجازه کند و اگر پدر و پدربزرگ پدری ندارد، با اجازۀ برادر خویش در صورتی که اهلیّت لازم را داراست - و چنانچه چند برادر داشته باشد، با اجازۀ برادر بزرگتر - ازدواج نماید؛ بنابراین، دختر بالغۀ رشیدۀ باکرهای که پدر و پدربزرگ پدری ندارد، لازم نیست از مادر، برادر، عمو یا سایر بستگان خویش اجازه بگیرد، هرچند شایسته است ازدواج وی با اجازۀ برادر بزرگتر باشد.[14]
[1]. معنای باکره در مسألۀ «177» خواهد آمد.
[2]. یعنی تصمیمگیری او در زمینۀ ازدواجش، بر اساس یک شیوۀ عقلایی صورت میگیرد و مصلحت خود را در شؤون مرتبط با آن - مانند تعیین همسر مناسب، مقدار و کیفیّت مهریّه و شرایط ضمن عقد - تشخیص میدهد.
[3]. توضیح مستقل بودن، در مسألۀ «176» خواهد آمد.
[4]. بنابراین، تنها رضایت قلبی پدر یا پدربزرگ پدری کافی نیست.
[5]. اگر دختر مذکور بدون اطلاع و اذن از پدر یا جدّ پدری، عمداً اقدام به ازدواج نماید و حامله شود، چنانچه پدر یا جدّ پدری بعد از اطلاع، عقد مذکور را اجازه دهد، حکم به صحّت عقد ازدواج از ابتدا (به صورت کشف انقلابی) میگردد و حمل مذکور ولد الزنا محسوب نمیشود، هرچند این اجازه تأثیری در حکم تکلیفی (وقوع معصیت) ندارد و زوجین از این بابت مرتکب گناه شدهاند.
[6]. اگر ازدواج وی توسّط پدر یا پدربزرگ پدری، بدون اذن خود دختر انجام شود و آن دختر بعداً نیز عقد ازدواج را اجازه ندهد، احتیاط در چنین موردی آن است که چنانچه عقد مذکور دائم بوده، برای جدایی، صیغۀ طلاق جاری شود و در صورتی که عقد موقّت بوده، مدّت باقیمانده بخشیده شود و قبل از جدایی نیز بین آن دو، آثار زوجیّت مانند نگاه محرمانه یا لمس مترتّب نشود.
[7]. اگر دختر مذکور بدون اذن پدر یا پدربزرگ پدری ازدواج کند و آنها بعداً هم عقد ازدواج را اجازه ندهند، احتیاط در چنین موردی آن است که چنانچه عقد مذکور دائم بوده، برای جدایی صیغۀ طلاق جاری شود و در صورتی که عقد موقّت بوده، مدّت باقیمانده بخشیده شود و قبل از جدایی نیز بین آن دو، آثار زوجیّت مانند نگاه محرمانه یا لمس مترتّب نشود.
[8]. البتّه، اگر پدر و پدربزرگ پدری از اهل تسنّن بوده و حسب مذهبشان قائل باشند که ولایت در امر ازدواج دختر باکرۀ رشیده ندارند، در ازدواج فرد شیعی با دختر وی، اجازه گرفتن از پدر یا پدربزرگ پدری لازم نیست.
[9]. اگر پدر و پدربزرگ پدری دختر اهل کتاب، از ولایت خود نسبت به وی دست برداشته باشند و دختر را بعد از رسیدن - مثلاً - به سنّ قانونی 18 سال، مستقل در تصرّف و صاحب اختیار در ازدواج و انتخاب همسر میدانند، ازدواج با وی بدون اذن پدر و جدّ پدری - با رعایت شرایط آن، از جمله آنچه در مسألۀ «149» بیان شد - صحیح است.
[10]. فرقی بین نزدیکی از جلو و پشت نیست.
[11]. هرچند پردۀ بکارتش با نزدیکی زائل نشود.
[12]. منظور از غیر باکره در مسألۀ قبل ذکر شد.
[13]. البتّه، همان طور که در مسألۀ «162» بیان شد چنانچه فرزند نیز کافر باشد، ولایت برای پدر و جدّ پدری که هر دو کافرند ثابت است.
[14]. شایان ذکر است، در این مورد گاهی اقدام به ازدواج دائم یا موقّت بدون اجازه از ولیّ عرفی مانند برادر، عمو یا مادر دختر، موجب بروز مفسدهای میشود که اجتناب از آن لازم است؛ مثلاً اگر مادر دختر از روی دلسوزی و شفقت به حال وی او را از ازدواج موقّت منع نماید، طوری که مخالفت با گفتۀ مادر موجب اذیّت و دلآزردگی او شود، در این صورت بر دختر تکلیفاً لازم است از این ازدواج صرف نظر نماید.