کتب فتوایی » توضیح المسائل جامع جلد (1) (چاپ 1403)
جستجو در:
تیمّم / موارد انجام تیمّم ←
→ زیارت اهل قبور
نبش قبر
مسأله 851. نبش قبر مسلمان، یعنی شکافتن قبر او - هرچند طفل یا دیوانه باشد - حرام است؛ ولی اگر بدنش از بین رفته و تمام گوشت و استخوانهایش خاک شده باشد، نبش قبر او اشکال ندارد؛ مگر آنکه نبش قبر موجب هتک حرمت میّت یا تصرّف در ملک دیگری بدون رضایت او یا عنوان حرام دیگری باشد که در این صورت جایز نیست.
مسأله 852. خراب کردن قبر امام زادهها و شهدا و علما و هر موردی که خراب کردن قبر، هتک شمرده شود، هرچند سالها بر آن گذشته و بدنشان از بین رفته باشد، حرام است.
مسأله 853. شکافتن قبر در چند مورد، حرام نیست:
اوّل: آنکه میّت در زمین غصبی دفن شده باشد و مالک زمین راضی نشود که در آنجا بماند؛ به شرط آنکه نبش قبر و بیرون آوردن میّت مفسدۀ مهمتری مانند قطعه قطعه شدن بدن او نداشته باشد، وگرنه نبش قبر جایز نیست؛
بلکه جایز بودن نبش در موردی که موجب هتک حرمت میّت باشد و خودِ میّت هم آن زمین را غصب نکرده باشد، محلّ اشکال است و در مثل چنین موردی، بنابر احتیاط واجب بر غاصب لازم است مالک را راضی نماید که میّت مذکور در زمین او باقی بماند، هرچند با بخشیدن مال زیادتری به مالک باشد.
شایان ذکر است، چنانچه نبش قبر، هتک میّت محسوب نشود و مفسدۀ مهمتری هم نداشته باشد، ولی موجب سختی زیادی - که معمولاً قابل تحمّل نیست - باشد، نبش قبر واجب نیست؛ مگر بر خود غاصب.
دوّم: آنکه کفن یا چیز دیگری که با میّت دفن شده، غصبی باشد و صاحب آن راضی نشود که در قبر بماند و همچنین است اگر چیزی از مال خود میّت که به ورثۀ او رسیده، با او دفن شده باشد و ورثۀ او راضی نشوند که آن چیز در قبر بماند؛
ولی اگر میّت وصیّت کرده باشد که دعا یا قرآن یا انگشتری را با او دفن کنند و وصیّت او صحیح باشد، برای بیرون آوردن آنها نمیتوانند قبر را بشکافند.
شایان ذکر است، در این مورد (مورد دوّم از موارد جایز بودن نبش قبر) نیز، استثنایی که در مورد اوّل ذکر شد، جاری میباشد.
سوّم: آنکه میّت بدون غسل یا بیکفن یا بدون حنوط دفن شده باشد یا بفهمند غسلش باطل بوده یا به غیر روش شرعی کفن شده یا در قبر او را روبه قبله نگذاشتهاند و این در حالی باشد که شکافتن قبر، موجب هتک حرمت نگردد.
چهارم: آنکه برای ثابت شدن حقّی که مهمتر از نبش قبر باشد، بخواهند بدن میّت را ببینند.
پنجم: آنکه میّت را در جایی که بیاحترامی به اوست مثل قبرستان کفّار یا جایی که کثافت و خاکروبه میریزند، دفن کرده باشند.
ششم: برای امری شرعی که اهمیّت آن از شکافتن قبر بیشتر است، قبر را بشکافند، مثلاً بخواهند بچّۀ زنده را از شکم زن حاملهای که دفنش کردهاند، بیرون آورند.
هفتم: آنکه بترسند درندهای بدن میّت را پاره کند یا سیل او را ببرد یا دشمن بیرون آورد.
هشتم: آنکه میّت وصیّت کرده باشد او را به مشاهد مشرّفه نقل نمایند، چنانچه نقل دادن او مفسدهای[1] نداشته باشد، ولی عمداً یا از روی جهل یا فراموشی در جایی دیگر دفن شده باشد که در این صورت، میتوانند چنانچه موجب هتک حرمتش نشود و مفسدۀ دیگری نداشته باشد، قبر او را نبش کرده و بدنش را به مشاهد مشرّفه نقل دهند، بلکه در این صورت نبش و انتقال واجب است.
امّا اگر وصیت نموده پس از دفن او، در صورتی که امکان انتقال به مشاهد مشرّفه فراهم شد، قبر را نبش نمایند و او را به مشاهد مشرّفه منتقل کنند، صحّت چنین وصیّتی محلّ اشکال است.
مسأله 852. خراب کردن قبر امام زادهها و شهدا و علما و هر موردی که خراب کردن قبر، هتک شمرده شود، هرچند سالها بر آن گذشته و بدنشان از بین رفته باشد، حرام است.
مسأله 853. شکافتن قبر در چند مورد، حرام نیست:
اوّل: آنکه میّت در زمین غصبی دفن شده باشد و مالک زمین راضی نشود که در آنجا بماند؛ به شرط آنکه نبش قبر و بیرون آوردن میّت مفسدۀ مهمتری مانند قطعه قطعه شدن بدن او نداشته باشد، وگرنه نبش قبر جایز نیست؛
بلکه جایز بودن نبش در موردی که موجب هتک حرمت میّت باشد و خودِ میّت هم آن زمین را غصب نکرده باشد، محلّ اشکال است و در مثل چنین موردی، بنابر احتیاط واجب بر غاصب لازم است مالک را راضی نماید که میّت مذکور در زمین او باقی بماند، هرچند با بخشیدن مال زیادتری به مالک باشد.
شایان ذکر است، چنانچه نبش قبر، هتک میّت محسوب نشود و مفسدۀ مهمتری هم نداشته باشد، ولی موجب سختی زیادی - که معمولاً قابل تحمّل نیست - باشد، نبش قبر واجب نیست؛ مگر بر خود غاصب.
دوّم: آنکه کفن یا چیز دیگری که با میّت دفن شده، غصبی باشد و صاحب آن راضی نشود که در قبر بماند و همچنین است اگر چیزی از مال خود میّت که به ورثۀ او رسیده، با او دفن شده باشد و ورثۀ او راضی نشوند که آن چیز در قبر بماند؛
ولی اگر میّت وصیّت کرده باشد که دعا یا قرآن یا انگشتری را با او دفن کنند و وصیّت او صحیح باشد، برای بیرون آوردن آنها نمیتوانند قبر را بشکافند.
شایان ذکر است، در این مورد (مورد دوّم از موارد جایز بودن نبش قبر) نیز، استثنایی که در مورد اوّل ذکر شد، جاری میباشد.
سوّم: آنکه میّت بدون غسل یا بیکفن یا بدون حنوط دفن شده باشد یا بفهمند غسلش باطل بوده یا به غیر روش شرعی کفن شده یا در قبر او را روبه قبله نگذاشتهاند و این در حالی باشد که شکافتن قبر، موجب هتک حرمت نگردد.
چهارم: آنکه برای ثابت شدن حقّی که مهمتر از نبش قبر باشد، بخواهند بدن میّت را ببینند.
پنجم: آنکه میّت را در جایی که بیاحترامی به اوست مثل قبرستان کفّار یا جایی که کثافت و خاکروبه میریزند، دفن کرده باشند.
ششم: برای امری شرعی که اهمیّت آن از شکافتن قبر بیشتر است، قبر را بشکافند، مثلاً بخواهند بچّۀ زنده را از شکم زن حاملهای که دفنش کردهاند، بیرون آورند.
هفتم: آنکه بترسند درندهای بدن میّت را پاره کند یا سیل او را ببرد یا دشمن بیرون آورد.
هشتم: آنکه میّت وصیّت کرده باشد او را به مشاهد مشرّفه نقل نمایند، چنانچه نقل دادن او مفسدهای[1] نداشته باشد، ولی عمداً یا از روی جهل یا فراموشی در جایی دیگر دفن شده باشد که در این صورت، میتوانند چنانچه موجب هتک حرمتش نشود و مفسدۀ دیگری نداشته باشد، قبر او را نبش کرده و بدنش را به مشاهد مشرّفه نقل دهند، بلکه در این صورت نبش و انتقال واجب است.
امّا اگر وصیت نموده پس از دفن او، در صورتی که امکان انتقال به مشاهد مشرّفه فراهم شد، قبر را نبش نمایند و او را به مشاهد مشرّفه منتقل کنند، صحّت چنین وصیّتی محلّ اشکال است.
[1]. مثل اینکه انتقال میّت موجب فاسد شدن بدن وی گردد یا آنکه میّت مبتلا به بیماری خطرناک مُسری بوده و انتقال او موجب انتشار آن بیماری بین مردم گردد و راه چارهای نیز برای پیشگیری از مفسدۀ مذکور نباشد.